۴-بر اثر کتک، تمام شخصیت متربی در هم میشکند و تعادل روحی او به هم میخورد.
۵-فرد بر اثر کتک خوردن به اختلالات رفتاری و روانی مانند پرخاشگری، ناخن جویدن، تیک روانی و … مبتلا میشود.
۶-به استقلال و آزادی متربی لطمه وارد میشود.
۷-متربی احساس میکند دیگر کسی او را دوست ندارد و به او محبت نمی شود.
۲-۴- تعلیم و تربیت از دیدگاه صاحب نظران اسلامی:
۲-۴-۱- از دیدگاه فارابی:
از نظر فارابی هدف از تعلیم و تربیت اعتدال در قوای شهویه و غضبیه نسبت به عقل است؛ بنابراین هدف اخلاق و تعلیم و تربیت، ساختن شخصیت معتدلی است که قوه عاقله و ناطقه آن برقوای دیگر حاکمیت داشته باشد. وی در مورد شهوت و غضب میگوید: اینها ذاتاً خیر یا شر نیستند، بلکه خوبی و بدی آنها وابسته به این است که در خدمت عقل و سعادت حقیقی باشند یا نباشند. (نادری شاهرودی، ۱۳۸۹،ص۶۴)
اصول تعلیم و تربیت از نظر فارابی عبارتند از:
۱- اجتماعی بودن آموزش و پرورش: انسان طبیعتاً اجتماعی است و در تربیت او باید اهداف اجتماعی در نظر گرفته شود و دستیابی به مدینه فاضله هدفی است که در آموزش و پرورش باید مراعات شود.
۲- رعایت تفاوت های فردی لازم است.
۳- آماده کردن افراد برای حرفهها: براساس تفاوت های فردی، هرکس را باید برای مهارت و حرفهای خاص تربیت کرد و این امر باید از کودکی آغاز گردد.
۴- توجه به محیط جغرافیایی و کیفیت ساختمان ها: محیط طبیعی، وضعیت اقلیمی و حتی چگونگی معماری (همان، ص ۶۵)
۲-۴-۲- از دیدگاه امام محمد غزالی:
غزالی از دانشمندان متقدم است که پیرامون تعلیم و تربیت بویژه تربیت کودک سخن گفته است. وی در مورد کودک و تربیتش مینویسد: هر کودک با فطرت سالم و معتدل به دنیا میآید، اما پدر و مادرش او را به دین یهودیت یا مسیحیت یا مجوس در میآورند، یعنی با عادت و آموختن، رذایل را کسب میکند و همانگونه که بدن در ابتدا کامل آفریده نمیشود بلکه به وسیله غذا و تربیت کامل و نیرومند میشود، نفس نیز بطور ناقص ولی کمال پذیر آفریده میشود و با تربیت و تهذیب اخلاق و تغذیه علمی به کمال میرسد. (زارع،کمال،۱۳۸۹،ص۴۷)
معلم و مربی باید اخلاق و علت رذایل اخلاقی را بداند. حال، سن، مزاج و توان تحمل هر فرد را در نظر بگیرد و هر کس را با روش خاص و طی مراحل مختلف مورد تعلیم و تربیت قرار دهد و نیز نباید بدون تشخیص این امور به پرورش مربی بپردازد. (همان،ص۶۱)
غزالی برای تعلیم و تربیت، جنبه سلب و ایجابی قائل است و آن عبارت است از تهذیب دل از اخلاق مذموم و ارشاد به اخلاق نیکو و سعادت آفرین، که دل همانند زمین باید از علف هرزه خالی شود تا انواع گلها در آن بروید.(همان،ص۱۱۱)
او در جای دیگر دل را به ظرف تشبیه کرده و میگوید: تا وقتی لبریز از آب باشد، هوا داخل آن نمیشود. (همان ص۹)
او معتقد است که تعلیم و تربیت ماهیتی تدریجی و پیوسته و مستمر در طول عمر دارد که باید مراتب آن رعایت شود تا به نتیجه برسد و در مورد آن به نوعی فعالیت مشترک بین مربی و متربی قائل است. همچنین آن را وابسته به نقش الگویی مربی دانسته و عمل کردن به گفتار را برای معلم و مربی ضروری برشمرده است.
غزالی در ادامه شیوه های تعلیم و تربیت نکات مهمی را توصیه میکند از جمله:
۱- دور نگه داشتن کودک از همنشینان بد و کودکانی که به ناز پروردگی، خوشگذرانی و پوشیدن لباسهای فاخر عادت کرده اند.
۲- عادت دادن او به ساده زیستی در لباس، خوراک و وسایل خواب.
۳- بازداشتن او از خودآرایی و رفاه طلبی و نیز اشعار عاشقانه.
۴- در مکتب، قرآن، حدیث، داستانها و زندگینامه نیکان را به او بیاموزند تا محبت صالحان در جانش غرق شود.
۵- تاکید بر عمل به آنچه میآموزد (غزالی،۱۳۲۸،ص۱۱۲)
اصول تعلیم و تربیت از دیدگاه غزالی بر مسائل زیر تاکید دارد:
- نقش پذیری قلب کودک.
- تغییر پذیر بودن اخلاق.
- اصل تدریج در شکلگیری شخصیت.
- نقش عادت در تعلیم و تربیت.
- ماهیت سلب و ایجابی داشتن تعلیم و تربیت.
- وجود تفاوتهای فردی.
- وجود مراحل متعدد و رعایت اصول هریک.
نظر وی در ماهیت تعلیم و تربیت عبارت است از: نوعی تدبیر نفس و باطن از طریق اعتدال بخشی تدریجی به قوا و تمایلات، بوسیله معرفت، دریافت و استمرار برای نیل به انس و قرب الهی. (همان، ص۱۱۵)
۲-۴-۳- از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی:
خواجه تربیت را ایجاد ملکات در انسان از طریق عادت میداند و در کتاب اخلاق ناصری مینویسد: تربیت، صفت است که باید از طبیعت پیروی کند تا کمال موجود را بتواند ظاهر سازد. طبیعت به منزله استاد است و صناعت به مثابه متعلم و تلمیذ.
خواجه نصیر هدف از تربیت را همان سعادت و کمال میداند که از طریق تربیت، باید به کمال مطلوب برسد. او هدف تربیت را بر دو بخش تقسیم میکند: ۱- هدف آرمانی ۲- هدف واسطهای
روش تربیت از نظر خواجه نصیر تکرار کردن است. وی پیروی از طبیعت و تطبیق روش های تربیتی بر مراحل رشد روانی و بدنی کودک را در پرورش افراد مهم میداند و سبب وجود ملکات را دو چیز میداند: ۱- طبیعت ۲- عادت
خواجه نصیرالدینطوسی رعایت اصول روان شناختی ذیل را در تربیت موثر میداند:
۱-عادت: از دیدگاه خواجه نصیر، تربیت ایجاد عادت در متربی است. منظور حکمای اسلام از ایجاد عادت این نیست که متربی کورکورانه با تلقین و القا عادت را بپذیرد، بلکه باید از ابتدا مربی و متربی بر اساس اندیشه و تامل خلق و شخصیتی را پسندیده، آن را با عادت در طبیعت متربی جایگزین سازد.
۲- ظهور تدریجی قوا: از دیگر اندیشه های خواجه، که با نظر دیگر حکیمان مسلمان یکسان است، این است که قوای روحی به تدریج ظهور و بروز میکنند. تمایلات قوه شهویه و بدنبال آن، جلوههای قوه غضبیه و در نهایت نشانه های قوه عاقله، یکی پس از دیگری پدیدار میشوند.
۳- تفاوتهای فردی: خواجه نصیر همچنین به تفاوتها و تمایزهای فردی نیز توجه داشته و به پیروی از ابن مسکویه و ابن سینا بر اهمیت پرداختن به آن تاکید ورزیدهاست. وی درباره استعدادهای علمی میگوید: اولی آن بود که در طبیعت کودک نظر کنند و از احوال او به طریق فراست و کیاست اعتبار گیرند تا اهلیت و استعداد چه مناعت و علم در او مفطور است و نیز باید دانست که قوّت تمیز و نطق را در همه مردمان یکسان نیافریده اند، بلکه آن را در مراتب مختلف گردانیده اند. وی به این نکته توجه دارد که در تربیت، باید به طبیعت آدمی و سیر تدریجی آن توجه داشت و پرورش کودک باید هماهنگ و گام به گام با مراحل تدریجی رشد جسمی وی انجام پذیرد. (نقیبزاده،۱۳۷۳)
۲-۴-۴- از دید گاه ابن مسکویه:
آرای ابن مسکویه از این جهت که زندگی او از دو بخش متفاوت تشکیل یافته و شخصیت او فقط در نیمه عمر دچار تحول شده و در مسیر مسایل اخلاقی و تربیتی اصیل قرارگرفته است، میتواند جالب توجه باشد. اصول تفکرات ابن مسکویه که بر پایه انسان شناسی او استوار است عبارتند از:
۱- اصل اقتدا به طبیعت افراد و رعایت رغبتها و استعدادها: برای تربیت باید به رشد طبیعی و نیز
رغبتهای موجود توجه کرد و براساس آنها، برنامهها و مراحل تربیتی را سامان داد.
۲- رعایت تفاوتهای فردی: هر انسان برای فعلیت خاص آمادگی بیشتر دارد، بنابراین بر مربیان و رهبران لازم است هرکسی را به سوی سعادت خاص و نیاز واقعیاش رهنمون شوند.
بررسی نقش مربی در تربیت از نظر اسلام- فایل ۷