«این مقایسه صحیح به نظر نمیرسد و نمیتوان اثبات کرد که کلینی چنین نظری داشته است و کار او نمیتواند موهم چنین معنایی باشد؛ زیرا اولاً، آثار و تألیفاتی که به نوعی مشترکاتی دارند، هر کدام جهت و هدف خاصی را تعقیب میکنند. کافی و بصائر نیز دقیقاً چنین هستند. این دو کتاب درباره معارف تشیع و امور دینی شیعیان هستند، اما هر کدام هدف خاصی دارند. بصائر، سراسر مربوط به مسائل امامت و شئون ائمه از جهات گوناگون است، در حالیکه کافی یک کتاب جمع است ـ چنانکه محاسن، سراسر مربوط به مشائل عبادی و آداب و سنن اسلامی است و بحث نظری در آن جایگاهی ندارد ـ که به درخواست یکی از شیعیان تألیف شده است. از اینرو یکی از مباحث آن، مربوط به ائمه است، اما صدها موضوع و مبحث دیگر نیز دارد. ثانیاً، کلینی در اواخر مقدمه از اینکه بخش مربوط به ائمه کوتاه است، ابراز تأسف میکند و اظهار امیدواری مینماید که در صورت بقای عمر، حق مطلب را درباره ائمه ادا کند: “… ووسّعنا قلیلا کتاب الحجه وان لم نکن نکمّله علی استحقاقه، لانّا کرهنا ان نبخس حظوظه کلها وارجو ان یسهل الله ـ جلّ وعزّ ـ امضاء ما قدّمنا من النیّه ان تأخّر الاجل صنّفنا کتاباً اوسع واکمل منه…"».[۳۱۰]
روایات بصائر تنها در کتاب کافی موجود نیست و بسیاری از آنها را میتوان در کتب شیخ صدوق و سایر منابع مشاهده کرد، بنا بر تطبیق یکی از محققان، اکثر روایات بصائر الدرجات عیناً یا مضمون آنها در کتب حدیثی شیعه وجود دارد:
«انّ من تآمل الکتاب من اوله الی آخره یری انّه لیس فیه من حدیث الّا وقد نقل بلفظه او بمضمونه فی کتاب الاختصاص للمفید والتفسیر للعیاشی او کتب الصدوق والکلینی و…».[۳۱۱]
فصل دوم:
ملاکها و معیارهای غلو
آنچه در این نوشتار به دنبال آن هستیم، بدست آوردن ملاکها و معیارهایی است که بتوان با آن ملاکها، روایاتی را که احتمال اشتمال آنها بر اعتقادات و مفاهیم غلوآمیز میرود، شناسائی کرد.
توضیح اینکه: روایاتی که احتمال اشتمال بر مفاهیم غلوآمیز دربارۀ آنها میرود باید در دو مقام مورد بررسی قرار بگیرد:
۱ـ مقام ثبوت.
۲ـ مقام اثبات.
در مقام ثبوت باید بررسی شود که آیا در واقع و نفسالامر، امکان اتصاف اهل بیت به اموری که در روایات بدان منتصب شدهاند وجود دارد یا نه؟ در این مقام نیاز هست تا ملاکهایی از قرآن و احادیث معتبر و عقل بدست آوریم و مضمون روایات را به این ملاکها عرضه کنیم. با عرضه روایات به این ملاکها دو حالت پیش خواهد آمد:
با توجه به ملاکهایی که بدست آوردیم، اتصاف خصوصیتی که در روایت نسبت داده شده است، برای اهل بیت امکان ندارد، در این صورت، روایت داخل در موارد غلوّ قرار خواهد گرفت.
مانعی برای اتصاف اهل بیت به خصوصیات گفته شده در روایت وجود ندارد، در این صورت، روایت از دائره غلوّ خارج میشود و بایستی در مقام اثبات مورد بررسی قرار بگیرد.
بنابراین، در این بخش از نوشته، هدف ما بدست آوردن این ملاکها میباشد.
نکته مهمی که نیاز ما را برای بدست آوردن ملاکها و معیارهای غلوّ، تشدید میکند، آن است که در مورد اتهام غلوّ به راویان، نمیتوان به رأی و نظر علمای رجال اطمینان نمود، بسیاری از بزرگان به این مسأله اذعان کردهاند که در موارد متعددی، دانشمندان رجال براساس اعتقاد خود، رأی به غالی بودن یک راوی دادهاند.
قال الوحید البهبهانی:
«اعلم ان الظاهر، ان کثیراً من القدماء سیما القمیین منهم و (الغضائری) کانوا یعتقدون للأئمه منزله خاصه من الرفعه والجلاله ومرتبه معیّنه من العصمه والکمال بحسب اجتهادهم ورأیهم، وما کانوا یجوزون التعدی عنها وکانوا یعدون التعدی ارتفاعا وغلواً حسب معتقدهم، حتی انهم جعلوا مثل نفی السهو عنهم غلواً، بل ربما جعلوا مطلق التفویض الیهم ـ او التفویض الذی اختلف فیه کما سنذکر ـ او المبالغه فی معجزاتهم ونقل العجائب من خوارق العادات عنهم، او الاغراق فی شأنهم واجلالهم وتنزیههم عن کثیر من النقائص، واظهار کثیر قدره لهم، وذکر علمهم بمکنونات السماء والارض، ارتفاعا او مورثا للتهمه به، سیما بجهه أن الغلاه کانوا مختفین فی الشیعه مخلوطین بهم، مدلسین. وبالجمله: الظاهر ان القدماء کانوا مختلفین فی المسائل الاصولیّه ایضا، فربما کان شیء عند بعضهم فاسداً او کفراً، غلواً او تفویضاً، او جبراً او تشبیها، او غیر ذلک وکان عند اخر مما یجب اعتقاده، اولا هذا ولا ذاک، فعلی هذا ربما یحصل التأمل فی جرحهم بأمثال الامور المذکوره».[۳۱۲]
و مرحوم مامقانی در تنقیح المقال مینویسد:
«بارها گفتهایم که اتهام غلوّ به راویان غیرقابل اعتماد است؛ زیرا آنچه امروزه در مراتب و مقامات امامان ضروری مذهب به شمار میآید در گذشته نزد عدهای غلوّ به شمار میآمده است.»[۳۱۳]
از طرف دیگر غلو اگر غلو در ذات نباشد، بلکه به نحو غلو در صفات باشد،[۳۱۴] این غلو با وثاقت قابل جمع است، همچنان که سنّی بودن با وثاقت قابل جمع است، این امکان وجود دارد که کسی دارای اعتقادات غلوآمیز در مورد خصوصیات ائمه باشد؛ اما در عین حال فردی راستگو و موثق باشد، و از سوی دیگر فردی که متهم به غلوّ نیست امکان دارد نقل کننده مطالب غلوآمیز باشد، و یا اینکه فرد غالی، روایت را در غیر زمان غلو خود نقل کند، بنابراین ضروری است تا ملاکهای مشخصی برای غلوآمیز بودن توصیفی از اهل بیت استخراج شود.
و همچنان که گفته شد، اگر در مقام ثبوت، مانعی برای اتصاف اهل بیت به آنچه در روایتی آمده، وجود نداشته باشد، نوبت به مقام اثبات میرسد تا بررسی کنیم که تا چه حد میتوان این امور را به اثبات رساند.
۲ / ۱
چیستی غلوّ
۲ ـ ۱ ـ ۱٫ در لغت
«غلوّ» مصدر فعل (غلی یغلو) از ماده «غ ل و» است به معنای تجاوز از حد و اندازه[۳۱۵]، «الغین واللام والحرف المعتلّ اصل صحیح فی الأمر یدل علی ارتفاع ومجاوزهٍ قَدر. یقال: غلا السِّعر یغلو غلاءً، وذلک ارتفاعه. وغلا الرجل فی الامر غُلُوّاً، اذا جاوزه حدّه. وغلا بسهمه غَلواً، اذا رَمَی به سهماً أقصی غایته.»[۳۱۶] عربها اگر قیمت چیزی از حد معمول بالاتر رود به آن «غال» میگویند، و وقتی مایعات به جوش آید و سرازیر شود تعبیر غلیان به کار میبرند و اگر تیرانداز تیر را به نهایت نقطه هدف پرتاب کند، به مسافتی که تیر طی کرده «غَلوَه» میگویند.
البته برخی لغتدانان این نکته را تذکر دادهاند که غلوّ با تعدّی که به معنای تجاوز از حدّ است، متفاوت است و تعبیر «غلوّ» در جایی استعمال میشود که تجاوز از حدّ زیاد و همراه با افراط باشد.[۳۱۷]
«نکته دیگری که از کاربردهای غلو برمیآید، آن است که کلمه غلو از نظر لغتشناسی تنها در بعد افراط یعنی بالا بردن چیزی از حد خود، کاربرد دارد، نه در بعد تفریط که به معنای پایین آوردن از حد خود است. بنابراین سخن زمخشری که غلو را درباره دیدگاه تفریطی یهودیان در حق حضرت عیسی به کار برده است،[۳۱۸] صحیح به نظر نمیرسد».[۳۱۹]
۲ ـ ۱ ـ ۲٫ در اصطلاح
همانطور که گفته شد، از نظر لغوی غلوّ معنا و دایره وسیعی دارد و شامل هرگونه تجاوز از حد و زیادهروی میشود، چه در مورد اشخاص، یا هر چیز دیگر، گرچه استعمال آن معمولاً در مورد اشخاص بوده و به اعتقاد افراطی و زیادهروی در مورد افراد اطلاق میشود. اما این واژه در اصطلاح دانشمندان اسلامی مصداق و معنای خاصی یافته است. در علم فرقهشناسی اسلامی (ملل و نحل)، با بررسی کتب ملل و نحل معلوم میشود که واژه غلوّ در اصطلاح این علم به معنای اعتقاد به الوهیت یا نبوت ائمه و یا اعتقاد به حلول روح خدایی در آنان میباشد، شهرستانی با قرار دادن غلات ذیل فرق شیعه، در مورد آنان مینویسد:
«غالیان کسانی هستند که در حق ائمه خود غلو کردند، بهگونهای که آنها را از عالم مخلوقات خارج کردند و دربارۀ آنها احکام الهی صادر کردند.»[۳۲۰]
و اشعری در تعریف «غالیه» مینویسد:
«آنان را به این دلیل غالیه گویند، که درباره علی غلو کردند و سخنان بلندی درباره او بهکار بردند.»[۳۲۱]
بنابراین با وجود آنکه مسأله غلوّ در میان اهل سنّت نیز مطرح بوده و حتی فرقههایی نیز تشکیل شده بود[۳۲۲]، ملل و نحلنویسان اهل سنت عامدانه، غلات را به افراد و گروههایی اطلاق کردند که به خدایی یا نبوت و یا حلول روح الهی در امامان شیعه معتقدند.
در علم کلام و رجال شیعه با بررسی سخنان متکلمان و رجالیان چنین به نظر میرسد که غلوّ در درجه اول در مورد اعتقاد به الوهیت و نبوت ائمه استعمال میشده است و در مرتبه بعدی در مورد قائلان به صفات و ویژگیهای خاص برای ائمه. در این میان متکلمان شیعه با محوریت دو بحث علم غیب و عصمت قائلان به حدّ خاصی از عصمت و علم غیب را به غلوّ متهم نمودهاند.[۳۲۳] و برخی از رجالیان نیز بسیاری از راویان احادیث را به گمان آنکه عقایدشان غلوآمیز است متهم به غلوّ نموده و احادیث آنان را از درجه اعتبار ساقط کردهاند.[۳۲۴]
در کنار غلو و غلات و هم ردیف با آنان از تفویض و گروهی به نام مفوّضه نام برده میشود.
تفویض در لغت به معنای سپردن کاری به دیگری و حاکم کردن دیگران در کار است.[۳۲۵]
این واژه در اصطلاح متکلمان به معنای واگذاشتن بندگان به خود و عدم دخالت در اعمال آنان است به نحوی که خداوند پس از آفرینش هیچ نقشی در اعمال بندگان ایفا نمیکند. در علم ملل و نحل این لغت سرنوشت دیگری پیدا کرده است و «مفوضه» را گروهی دانستهاند که دارای اعتقاداتی به شرح زیرند:
«خداوند واحد ازلی، شخص کاملی را به جای خود گذاشت و تدبیر و خلقت عالم را به او واگذار کرد. این شخص همانا محمد
و علی و حسن و حسین و بقیه ائمهاند که در معنا یکی هستند». «صفاتی که در قرآن برای خداوند ذکر شده است، مانند واحد، صمد، قاهر، خالق، باری و حیّ، حقیقت آنها از خداوند قدیم ساقط شده و به آنانی منتقل شده که امر به ایشان واگذار شده است». «محمّد خالق آسمانها، زمین، کوهها، انسانها، جن و بالاخره آنچه در عالم است میباشد».[۳۲۶]
شیخ مفید درباره مفوضه مینویسد:
«مفوضه گروهی از غلات هستند که ائمه را حادث و مخلوق میدانند و قدیم بودن را از آنها نفی میکنند، در عین حال آنان را خالق موجودات و رازق آنها میدانند و معتقدند خداوند این مرتبه را برای آنان قرار داد و خلقت عالم و هر آنچه در آن است و تمام کارها را به ایشان واگذار کرد.»[۳۲۷]
در روایات تفویض در معانی مختلفی به کار رفته و علامه مجلسی به تفصیل در اینباره سخن گفته است.[۳۲۸] اجمالا در روایات، تفویض به معنای واگذاری امر دین به پیامبر
و ائمه تأیید شده؛ اما واگذاری امر آفرینش و روزیرسانی انکار شده است.[۳۲۹]
۲ ـ ۱ ـ ۳٫ انواع غلوّ
برای روشن شدن محدوده غلوّ لازم است تا انواع غلوّ و حدود هر کدام را تعریف کنیم، اگرچه برای غلوّ تقسیمات متعددی ارائه شده، مانند تقسیم غلوّ به «الغلو الکلی الاعتقادی» و «الغلو الجزئی العملی»[۳۳۰] یا تقسیم غلوّ به «ان یکون الغلو متعلقا بفقه النصوص، ان یکون متعلقا بالأحکام، ان یکون الغلوّ متعلقا بالموقف من الآخرین»[۳۳۱]، یا تقسیم غلات به غلات ملحد (برونگروهی) و مفوضه (غلات درونگروهی)[۳۳۲]، این تقسیمات که با توجه به دیدگاه های خاص صاحبان آنها انجام شده، در بحث ما که مربوط به فهم متون دینی است، کاربرد چندانی ندارد و ضروری است تا تقسیمی که ارائه میشود واجد ویژگیهای زیر باشد:
اولاً: در فهم متون دینی کاربرد داشته باشد.
ثانیاً: با آنچه در قرآن و روایات در مورد غلو گفته شده هماهنگی داشته باشد.
ثالثاً: بتوان مصادیق روشن و واضحی برای آن ذکر کرد.
بنابراین به نظر میرسد با توجه به آیات و روایات و با درنظر گرفتن مصادیقی که در قرآن و احادیث برای غلو ذکر شده، بهترین تقسیم، تقسیم غلو به غلو در ذات و غلو در صفات است:
غلو در ذات: عبارت است از خارج کردن پیامبر اکرم
و ائمه از حد ذات خود و رساندن آنان به مقام الوهیّت و ربوبیّت، و یا خارج کردن ائمه از مقام خود یعنی امامت و رساندن آنان به مقام نبوت.
به نظر میرسد، قائل شدن به حلول جزء الهی در اهل بیت یا حلول روح انبیاء و پیامبر
در ائمه یا اشخاص دیگر از مصادیق غلو در ذات باشد، چرا که لازمه این نسبت خروج آنان از حد ذات خود میباشد.
غلوّ در صفات: «آن است که ائمه را در همان حد ذات و مقام خود، یعنی بشر و امام نگه داریم، ولی صفات و ویژگیها و اعمالی را که اولا و با لذات مخصوص خداوند است به آنان نسبت دهیم»[۳۳۳] مانند، اعتقاد به علم غیب ذاتی برای اهل بیت یا خالقیت و رازقیت آنان و… این صفات و ویژگیها با لذات اختصاص به خداوند دارد، البته اگر صفات و ویژگیهای اختصاصی الهی، از سوی خداوند به افراد خاصی اعطاء شده باشد، انتساب غیر مستقل و غیرذاتی آن صفات به آنها مستلزم غلو نخواهد بود. مثل علم غیب که علم غیب ذاتی، اختصاص به خداوند دارد و اعتقاد به علم غیب ذاتی افراد دیگر غلو است، اما اگر خداوند آگاهی از غیب را برای افرادی اعطا کرده باشد، انتساب آگاهی از غیب بواسطه عنایت الهی مستلزم غلو نخواهد بود، همچنانکه در قرآن بر اعطای علم غیب به برخی از پیامبران اشاره شده است (جن: ۲۶ ـ ۲۷ و یا انتساب آفریدن به حضرت عیسی (آل عمران: ۴۹) و زنده کردن و میراندن به غیر خداوند (آل عمران: ۴۹، نساء: ۹۷، محمد: ۲۷ و…)
لازم به ذکر است که اگر غلوّ در صفات، در حیطۀ صفات ذاتی الهی صورت بگیرد، بازگشت آن به غلوّ در ذات خواهد بود، چرا که صفات ذاتی خداوند، عین ذات اوست. در اینجا سؤالی پیش میآید و آن این است که، آیا میتوان نوع دیگری از غلوّ، تحت عنوان «غلوّ در فضائل» در نظر گرفت؟[۳۳۴]
بررسی غلو در روایات علم اهل بیت- فایل ۱۲