- روابط اقتدار: به اندازهای که عدهای کنشگر، حقوق کنترل کنشهای خاصی را به کنشگر دیگری انتقال دهند، آن کنشگر مقداری سرمایه اجتماعی در اختیار دارد که می تواند با اتکا بر آن بر فعالیتهای معینی تمرکز کند. بدیهی است که این امر قدرت زیادی به فرد میدهد. این دقیقاً تمایل به ایجاد سرمایه اجتماعی لازم برای حل مسائل مشترک است که افراد را در شرایط معینی وادار می کند، اقتدار رهبری را به فرد فرهمند واگذار کنند(کلمن،۴۹۱:۱۳۷۷- ۴۷۶).
۵-۲-۱-۳-۲ افه و فوش[۵۵]
افه و فوش سرمایه اجتماعی را به عنوان یک منبع با مالکیت جمعی متعلق به محله، جوامع، مناطق و بخشها معرفی نموده اند و آن را متغیر، کوچک و بزرگ و یا زیاد و کم میدانند. آنان مفهوم سرمایه اجتماعی را با سه عنصر اصلی معرفی می کنند. در بعد گرایشها به آگاهی و توجه، در بعد تمایلات رفتاری به اعتماد و در بعد الگوهای ساختاری به انجمنپذیری اشاره می کنند (فیروزآبادی،۱۲۳:۱۳۸۴).
“آگاهی و توجه، شامل مجموعه افکار، عقاید و حساسیت نسبت به زندگی اجتماعی، سیاسی و توجه به هر چیزی که در وسیعترین معنا مربوط به “امور عمومی” میباشد، هست. تمرکز به رفاه مادی، رفتار اخلاقی، کمال شخصی، کیفیات زیباییشناسانه و سایر ویژگیهای شرایط زندگی که به یک جامعه سیاسی تعلق دارند و مسائل مربوط به زندگی شهروندی موضوع آگاهی و توجه را شامل میگردند. در این شکل، آگاهی دارایی فردی بوده و ضرورتی در بروز و ظهور در شکل یک فعالیت مدنی و انجمنی را ندارد. آگاهی و توجه پیش شرط شناختیِ ضروری و شکل فعالتر مسئولیت مدنی است که باعث علاقه مندی و دلنگرانی میگردد و نقطه مقابل آگاهی و توجه، وضعیت شناختیِ چشمپوشی، بی تفاوتی و شکل گیری نگرش فرصتطلبانه میباشد” (Offe & Fuchs,2002:190-191).
“اعتماد، در دو گونه قوی و ضعیف مطرح میباشد. اعتماد ضعیف شامل نبود ترس و شک نسبت به رفتار احتمالی دیگران می شود. بی اعتمادی نسبت به دسته یا گروهی و نفرت عمومیتیافته نیز در مسیر اعتماد ضعیف قرار میگیرند. اما اگر شخصی منتظر برخوردهای خصمانه، نیرنگ، فریب، عدم همکاری و رفتارهای نادرست از سوی دیگران باشد، دیگر شخص از اعتماد ضعیف هم برخوردار نیست و لازمه اعتماد ضعیف نداشتن بدبینی نسبت به دیگران میباشد و نبود اعتماد ضعیف در افراد ناشی از دو عامل است: ۱) بی اعتمادی به خود برای تطابق با دیگران و برقراری تعامل پایدار با آنان ۲) دیدگاه فردگرایانه شدید مبنی بر اینکه اعتماد به دیگران باعث از دست دادن فرصتهای باارزش میگردد.
در مقابل، نوع قوی اعتماد زمانی موجود است که شخص نه تنها نسبت به مردم خوشبین باشد و آنان را دارای طینت خوب و خیرخواه بداند، بلکه شرکت در یک فعالیت را در اکثر اوقات بدون توجه به هزینه فرصت از دست رفته و احساس ضرر و زیان، یک حرکت خردمندانه بداند و انتظار کمک متقابل و رسیدن به منافع ناشی از تعاون با دیگران را داشته باشد. بنابراین اعتماد ضعیف شرط لازم در پیوستن فرد به شبکه های غیررسمی و انجمنهای رسمی و اعتماد قوی شرط کافی است"(Offe & Fuchs,2002:191).
“انجمن پذیری، دلالت بر مشارکت فعال شخصی در شبکه های غیررسمی و یا انجمنهای رسمی مانند باشگاههای ورزشی، شبکه های محیطزیستی، انجمنهای مذهبی، سازمانهای غیرانتفاعی و یا جنبشهای اجتماعی دارد. افه و فوش معتقدند که انجمنهای مختلف به لحاظ نوع تاثیرگذاری بر سرمایه اجتماعی متفاوت میباشند، به گونه ای که در گونهشناسی از انواع انجمنها، آنها به چگونگیِ نوع تاثیر انواع خاصی از انجمنها بر سرمایه اجتماعی اشاره دارند. آنها میگویند برای آنکه از برآورد غیرواقعی سرمایه اجتماعی بر اساس عضویت اجتناب کنیم، باید به گونه ای از عضویت و انجمن توجه کنیم که مطمئناً نشاندهنده و مولد آن کیفیت جمعی میباشد که به اختصار به آن سرمایه اجتماعی میگوییم. انجمنهای دومین یا مدنی، اهداف و مقاصدشان نه مانند انجمنهای نخستین پخششده و غیرمشخص و نه مانند انجمنهای سومین خاص است. اعضاء در این انجمنها به دنبال کسب سود همانند شرکتها و بنگاههای اقتصادی و یا کسب موقعیتهای رسمی مانند احزاب سیاسی نیستند. به جای تعیین اهداف از طریق کنش راهبردی، انجمنهای مدنی صرفاً یک قلمرو دارند. مانند ورزش، موسیقی، انساندوستی، آموزش، تحرک سیاسی و… . اعضای این نوع انجمنها انتظار علایق مشترک پایدار داشته و در مقاصد کوتاهمدت یا بُرهههای زمانی کوتاهمدت همکاری ندارند. اهداف، برنامه ها و طرحهای خاص در این انجمنها از طریق تعامل اعضاء تعیین میشوند، سلسله مراتب سازمانی یا وجود ندارند و یا نسبتاً مسطح هستند و در آنها ستاد کاملاً حرفهای رهبران و کارکنان به ندرت وجود دارد.
هر عضو فعال خود را به آسانی در جریان اتخاذ تصمیمات و اهداف وارد می کند. فعالیتهای افراد در این انجمنها دو حد دارد، یا فعالیتها منحصرا و تماماً برای مصرف درونی اعضاء انجام می شود، مانند کلوپها و یا فعالیتها برای خدمترسانی و یا تاثیرگذاری بر عامه مردم انجام می شود، مانند جنبشهای اجتماعی و سیاسی، انجمنهای اولیاء مربیان و… .
ترکیب و نحوه عضوگیری انجمنهای مدنی بر اساس اصول مساواتطلبانهی شهروندی است. این انجمنها نسبت به خانوادهها و دیگر انجمنهای هویت محور باز هستند. در این انجمنها گاهی وضعیت عضویت به افراد فعال و حامی محدود شده است و یا در برخی از آنها بیشتر پذیرش بر اساس معیارهایی انتزاعی و نه ویژگیهای شخصی صورت میگیرد. مانند: گروه های زنان، جوانان، موسیقی و مذهبی که نیازمند داشتن ویژگیهایی برای اعضاء آنهاست و شیوه تعامل انجمن و اعضای فردیاش کمتر رسمی است"(Offe & Fuchs,2002:195-197).
۲-۳-۲ سرمایهفرهنگی
۱-۲-۳-۲ تعریف و ابعاد
سرمایه فرهنگی به شیوه های فرهنگی خاصی که در روند آموزشهای رسمی و خانوادگی در افراد تثبیت شده، اشاره دارد و نیز ظرفیت شناخت افراد در کاربرد لوازم فرهنگی را در برمیگیرد. کاربرد ابعاد مختلف سرمایه فرهنگی موجب تفاوت در نحوه زندگی و بروز سلیقههای گوناگون گردیده و به تبع آن تفاوت در کسب موقعیتهای برتر اجتماعی و استفاده از امکانات مختلف از قبیل کتاب، روزنامه، سینما و انواع ورزشهای خاص طبقات بالای اجتماعی مانند اسبسواری، گلف و مانند آن را موجب می شود. در واقع استفادهکنندگان از سرمایه فرهنگی، در قشربندی اجتماعی، در طبقهی بالای اجتماع قرار میگیرند. به عبارت دیگر، دارندگان امتیازات اقتصادی که در طبقه بالای جامعه قرار دارند، به راحتی به ابعاد مختلف سرمایه فرهنگی دست مییابند. همچنین، سرمایه فرهنگی در اشکال مختلف وجود داشته و شامل تمایلات و عادات دیرینهای است که در فرایند انباشت اشیای فرهنگی با ارزش مثل نقاشی و صلاحیتهای تحصیلی و آموزش رسمی، حاصل آمده است. ترنر، سرمایه فرهنگی را مجموعه نمادها، عادات، منشها، شیوه های زبانی، مدارک آموزشی، ذوق و سلیقهها و شیوه های زندگی که به طرز غیررسمی بین افراد شایع است، تعریف می کند. کالینز، سرمایه فرهنگی را شامل منابعی نظیر مکالمات از پیشاندوخته در حافظه، شیوه زبانی، انواع خاص دانش یا مهارت، حق ویژه تصمیم گیری و حق دریافت احترام میداند(ملاحسنی،۳۰۰:۱۳۸۱).
سرمایه فرهنگی مجموعهای از روابط، معلومات و امتیازات است که فرد، برای حفظ کردن یا بهدست آوردن یک موقعیت اجتماعی از آن استفاده میکند(صالحی امیری،۶۴:۱۳۸۶). سرمایه فرهنگی شامل گرایشها و عادتهای پابرجا و تثبیت شده در طول فرایند جامعهپذیری و نیز صلاحیتهای تحصیلی و فرهیختگی است(نوغانی،۱۷:۱۳۸۲). اصطلاح سرمایهفرهنگی در قیاس با سرمایه اقتصادی و نظریات، قوانین و تحلیل مباحث مربوط به سرمایهداری رواج یافت(روح الامینی،۳۶:۱۳۶۵). این مفهوم برای بررسی این مسئله که موانع اقتصادی برای تبیین نابرابریهای موجود در موفقیتهای آموزشیِ دانشآموزان طبقات اجتماعی مختلف، کافی نیست، ابداع شد(شویره،۹۶:۱۳۸۵).
سرمایه فرهنگی مجموعه ای از ثروتهای نمادین است که از یک سو به معلومات کسب شدهای برمیگردد که به شکل رغبتهای پایدار ارگانیسم، حالت درونی شده بهخود میگیرند(در زمینه خاصی دانش داشتن، با فرهنگ بودن، به زبان و نحوه بیان تسلط داشتن، جهان اجتماعی و رمزگان آن را شناختن و خود را در این جهان آشنا دیدن)؛ از سوی دیگر، به صورت موفقیتهای مادی، سرمایه فرهنگی به حالت عینیتیافته و میراث فرهنگی به شکل اموال(تابلوها، کتابها، واژهنامه ها، ابزارها، ماشینها) جلوه می کند؛ و سرانجام سرمایه فرهنگی می تواند به حالت نهادینه شده در جامعه بهصورت(عناوین، مدارک تحصیلی، موفقیت در مسابقات ورودی) که به استعداد افرد عینیت میبخشد؛ بروز یابد. جامعه یا بیشتر اوقات دولت این بازشناسی را اعلام میدارد، آن را نهادینه می کند و اغلب برای آن پایگاه قائل می شود و جایگاه تعیین می کند(معلم، استاد، قاضی، کارمند دولت). سرمایه فرهنگی بدون کوشش شخصی کسب نمیشود، کسب سرمایه فرهنگی کار طولانی، مداوم و پیگیر، یادگیری و فرهنگپذیری را میطلبد. کسب سرمایه فرهنگی زمان میخواهد و به امکانات مالی و مادی نیاز دارد، سرمایه فرهنگی از این بابت به نحوی تنگاتنگ به سرمایه اقتصادی گره خورده و به شکل دیگر آن درآمده است(شویره، ۹۷:۱۳۸۵).
هایس[۵۶] اصطلاح سرمایهفرهنگی را بازنمای جمع نیروهای غیراقتصادی مانند زمینه خانوادگی، طبقه اجتماعی، سرمایه گذاریهای گوناگون و تعهدات نسبت به تعلیم و تربیت، منابع مختلف و مانند آنها دانست که بر موفقیت آکادمیک(علمی یا تحصیلی) تاثیر میگذارد. سرمایه فرهنگی به عنوان صلاحیت در فرهنگ پایگاهها، گرایشات و ایده ها تعریف می شود که اغلب یک مکانیسم مهم در بازتولید سلسله مراتب اجتماعی در نظر گرفته می شود. تمرکز اصلی تئوری سرمایهفرهنگی این است که فرهنگ از طریق سیستم آموزشی که بازتاب فرهنگ طبقه حاکم است، انتقال مییابد و تشویق می شود و در نهایت موجب بازتولید همان فرهنگ خواهد شد(تراسبی،۶۸:۱۳۸۲- ۷۴).
با مطالعه و بررسی تعاریف ذکر شده، به طور کلی میتوان سرمایه فرهنگی را مجموعه ای از روابط، معلومات و امتیازات دانست که در جریان آموزشهای رسمی و خانوادگی(جامعهپذیری) در فرد شکل میگیرد و زمینه دستیابی به یک موقعیت اجتماعی یا حفظ آن را فراهم میآورد. سرمایه فرهنگی در سه مقوله، سرمایهفرهنگی تجسم یافته(درونی شده)، سرمایهفرهنگی عینیتیافته و سرمایهفرهنگی نهادینه شده قابل تفکیک است که دستیابی به هر کدام از اشکال آن نیازمند کار طولانی، صرف زمان برای یادگیری و منابع مالی است. بنابراین سرمایه فرهنگی، نیازمند سرمایه اقتصادی است و طبقات بالاتر جامعه که از شرایط اقتصادی مساعدی برخوردارند، به راحتی به ابعاد مختلف سرمایهفرهنگی دست مییابند. بنابراین مجموعه دانشها، معلومات و مهارت هایی که در فرایند جامعهپذیری به عنوان سرمایهفرهنگی در افراد شکل میگیرد، می تواند به عنوان عنصری مهم جهت حفظ منافع و دستیابی به موقعیتهای اجتماعی عمل کند، که در برخی موارد قابل تبدیل به سرمایه اقتصادی است.
۲-۲-۳-۲ نظریهپردازان سرمایه فرهنگی
۱-۲-۲-۳-۲ پیر بوردیو[۵۷]
بوردیو جامعهشناس معروف فرانسوی، تلاش زیادی در حوزه جامعه شناسی آموزش و پرورش داشته است. اهمیت کار بوردیو بیشتر بر روی سرمایهفرهنگی است و انتقاداتی بر سرمایه اجتماعی او وارد است که بیشتر آن را مبهم میدانند. نظر به اهمیت کار بوردیو در این حوزه، مفاهیمی چون عادتواره، میدان و سرمایه به عنوان مفاهیم کلیدی، که زمینه ساز خطوط اصلی و پایهای رهیافت وی به مفهوم سرمایه فرهنگی است، مورد توجه قرار میگیرند.
به عقیده بوردیو افراد بر حسب جایگاهشان در فضای اجتماعی، حجم کلی سرمایه و ترکیب سرمایه های مختلف، سلایق و از رهگذر آن، موضعگیریها و عادتوارههای متفاوتی خواهند داشت. عادتوارهها انعکاس ناخودآگاهانه دنیای بیرون به دنیای ذهنی افراد است(بوردیو،۳۳:۱۳۸۱- ۳۵). بوردیو در جای دیگری عادتواره را بدین شکل توصیف می کند: “عادتواره نظام و مجموعه ای از خوی و خصلتهای ماندگار و قابل جا به جایی است که از طریق آن ادراک و داوری کرده و در جهان پیرامون خود عمل میکنیم"(توسلی،۳۴:۱۳۸۳). عادتواره یا خصلت به کنشگر امکان میدهد که به طور طبیعی(اکتسابی نه ژنتیک) در میدانی معین بیآنکه به محاسبه عقلانی همه اعمال و حرکات خود نیاز داشته باشد، زندگی کند؛ زیرا خصلت عادات شرطی شده برآمده از نظام رغبتهای پایدار و قابل انتقال در میدان است، البته عادتواره فقط پایه کنش نیست، بلکه چارچوب ادراک مطابق با نظم اجتماعی هر میدان را فراهم میسازد. عادتواره پایه ساختارهای ذهنی شناختی هر میدان معین است (شویره،۷۶:۱۳۸۵-۸۰). با توجه به اهمیت عادتوارهها که در میدانهای متفاوت شکل میگیرند، بوردیو به مفهوم میدان می پردازد، از نظر وی، جهان اجتماعی حاصل فرایند طولانی تمایزیابیهاست و به فضاهای خُردی تجزیه می شود که آنها را میدان مینامند، نظیر میدان سیاسی، دینی و… که باهم در رابطهاند(شویره،۱۴۳:۱۳۸۵- ۱۳۸). بوردیو قائل است که میدانها دارای قوانین عمومی هستند، یعنی هر چند میدانهایی نظیر میدان سیاست در قرن بیستم با میدان دین در قرون میانه اروپا بسیار متفاوت هستند، اما از قوانین عامی تبعیت می کنند. لذا هر دانشی در خصوص نحوه عملکرد یک میدان را میتوان در خصوص میدانهای دیگر نیز به کار برد، هرچند که در هر میدان نوع خاصی از سرمایه ارزشمند است و در هر میدان نوع خاصی از منازعه بر سر کسب موقعیت مسلط در جریان است(منازعه عمومیت دارد، شکل آن می تواند مختص به یک میدان باشد)(Bourdieu,1993:72).
بوردیو جامعه را میدانی در نظر میگیرد که افراد بر سر کسب انواع سرمایهها باهم رقابت می کنند و جوامع معاصر حول توزیع انواع سرمایهها ساخت یافتهاند(لوپز و اسکات،۱۶۸:۱۳۸۵). وی سرمایه را به میدان ربط میدهد و معتقد است آنچه به میدان معنا میدهد، سرمایه است. از نظر بوردیو سرمایه هرگونه خاستگاه و سرچشمه در عرصه اجتماعی است که در توانایی فرد برای بهرهمندی از منافع خاصی که در این صحنه حاصل میگردد، مؤثر واقع می شود(استونز،۳۳۵:۱۳۷۹). مطابق با هر میدان، سرمایههایی شکل میگیرد، که سبک زندگی گوناگونی را به صورت عادتواره به وجود میآورد. وجود اشکال متفاوت سرمایه فراهمکننده ساختار بنیادین برای سازماندهی میدانها و به این ترتیب، شکل گیری انواع مختلف منش و کنشهای مرتبط به آنهاست. بوردیو ادعا می کند “سرمایه جز در ارتباط با یک میدان، وجود و کارکرد ندارد"(ابراهیمی، رازقی و پطرودی،۷۷:۱۳۹۰). تحلیل بوردیو درباره اشکال گوناگون سرمایه و روند پویای تغییر شکل آن ها در میدانهای مختلف، یکی از بدیعترین و مهمترین ویژگیهای نظریه اوست. به تعبیر بوردیو “اگر درصدد فهم جهان اجتماعی هستیم، باید ایده سرمایه، انباشت آن و تاثیرات آن را مجدداً به جهان اجتماعی معرفی کنیم” (شارع پور و خوش فر،۱۳۴:۱۳۸۱). بوردیو در واقع از چهار نوع سرمایه سخن میگوید: ۱)سرمایه اقتصادی؛ ۲)سرمایه اجتماعی ۳)سرمایه فرهنگی ۴)سرمایه نمادین.
سرمایه اقتصادی تشابه زیادی با مفهوم مارکسی کلمه سرمایه دارد و شامل سرمایه تولیدی میگردد که می تواند برای تولید اشیاء و خدمات به کار آید.
مفهوم سرمایه اجتماعی به روابط گروهی با شبکه های اجتماعی(دوستی و نظیر آن) مربوط میگردد که فرد در درون آن قرار گرفته است و می تواند به نفع خود از آن استفاده کند.
مفهوم سرمایه فرهنگی نزدیک به مفهوم وبری شیوه زندگی است که شامل مهارت های خاص، سلیقه، نحوه سخن گفتن، مدارک تحصیلی و شیوه هایی می گردد که فرد از طریق آن خود را از دیگران متمایز میسازد.
مفهوم سرمایه نمادین شامل کاربرد نمادهایی میگردد که فرد بکار میگیرد تا به سطوح دیگر سرمایه خود مشروعیت بخشد(Turner,1998:512 به نقل از ممتاز،۱۵۰:۱۳۸۳- ۱۵۱).
در توضیح سرمایه فرهنگی، بوردیو این نکته را مطرح مینماید که سرمایه منبعی است که قدرت از آن سرچشمه میگیرد. به جای آنکه آن را به متغیری اقتصادی کاهش دهیم، نیاز داریم که اهمیت فرهنگی آن را نیز بشناسیم. وی معتقد است که گروه های اقتصادی حاکم تسلط خود را از طریق مالکیت بر سرمایه فرهنگی، مثلاً مهارت های فنی در آموزش، زبان، منابع فرهنگی و کنترل این امور، پایدار نگاه میدارند. وی سرمایه فرهنگی را اینگونه تعریف می کند:"درجه تبحری که یک شخص در کردارهای فرهنگیای دارد که جامعهای معین آن را مشروع میداند” (سالارزاده و حسینی،۶۳:۱۳۸۸).
میتوان هر میدان را از طریق نوع و میزان سرمایه موجد در آن شناسایی کرد. منازعه در درون میدان برای دستیابی به میزان بیشتری از سرمایه صورت میگیرد. میدان مانند نوعی بازار رقابتی است که در آن انواع سرمایه(اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، نمادین) بکار میرود و مایه گذاشته می شود. جایگاههای عوامل گوناگون درون یک میدان را مقدار و اهمیت نسبی سرمایهای که این عوامل دارند، تعیین می کند(ریتزر،۷۲۴:۱۳۸۴). از نظر بوردیو، جایگاه افراد و گروه ها در فضای اجتماعی(میدان) به وسیله میزان سرمایه فرهنگی و اقتصادی آنها، ترکیب این دو سرمایه و مدت زمان تصاحب آنها مشخص میگردد. از نظر وی سرمایه فرهنگی یکی از مهمترین شاخص های احترام، قدرت و ثروت طبقه ممتاز در جوامع امروزی است. اقتدار طبقه جدید متکی به سرمایه جدید یعنی سرمایه فرهنگی است(بوردیو،۶۱:۱۳۸۱- ۴۸).
از نظر بوردیو، سرمایهها قابل تبدیل به یکدیگر هستند. به این ترتیب که سرمایه اقتصادی می تواند سریعاً به سرمایه اجتماعی و فرهنگی تبدیل شود. سرمایه اجتماعی نیز می تواند به سرمایه اقتصادی تبدیل شود، اما قدرت تبدیل آن به سرمایه فرهنگی کمتر از قدرت تبدیل شدن سرمایه فرهنگی به سرمایه اجتماعی است(فاضلی،۳۸:۱۳۸۲).
در میان انواع سرمایه، سرمایه فرهنگی نقش بسیار مهمی در اندیشه بوردیو ایفا می کند. وی اصطلاح سرمایه فرهنگی را برای اشاره به اطلاعات یا دانش درباره باورها و سنتهای فرهنگی و معیارهای رفتاری خاصی که کامیابی در زندگی را ارتقاء می دهند، بکار میبرد. “سرمایه فرهنگی، یعنی قدرت شناخت و قابلیت استفاده از کالاهای فرهنگی در هر فرد و دربرگیرنده تمایلات پایدار فرد است که در خلال اجتماعی شدن در فرد انباشته میشوند"(فکوهی،۱۳۸۱:۳۰۰). پرورش خانوادگی، آموزش رسمی و فرهنگ شغلی سه منبع سرمایه فرهنگیاند. انباشت سرمایه فرهنگی از طریق این سه منبع در افراد باعث تفاوت بین دارندگان و فاقدان این سرمایه میشود(خادمیان،۱۰۲:۱۳۸۸). به عقیده بوردیو، سرمایه فرهنگی به سه مقوله قابل تفکیک است:
- سرمایهفرهنگی تجسمیافته[۵۸]: این نوع از سرمایه فرهنگی به صورت تمایلات دیرپای ذهنی و بدنی افراد است که به مرور زمان در اثر تربیت و پرورش در وجود افراد درونی می شود، به جزء جدانشدنی وجود شخص یا عادتواره او تبدیل می شود و بر خلاف سایر اشکال سرمایه نمی توان آن را از شخص جدا کرد و فوراً به شخص دیگری منتقل نمود. به تعبیر بوردیو این سرمایه جزء کالبد شخص شده است و درونی شدن دلالت بر آن دارد که فرد خود با صرف زمان و تمرین آن را در کالبد خود جای داده است. از آنجا که سرمایه فرهنگی درونیشده در کالبد فرد جای میگیرد، نمی توان به آسانی آن را مانند یک کالا مبادله کرد(بوردیو،۱۴۲:۱۳۸۴- ۱۴۰).
- سرمایهفرهنگی عینیتیافته[۵۹]: این سرمایه از بدیهیترین و آشکارترین نوع سرمایه فرهنگی است و کالاهای فرهنگی و اشیاء مادی(کتاب، ماشین و ابزارآلات) را دربرمیگیرد(سمیعی،۱۲:۱۳۷۹). سرمایه فرهنگی که به شکل اشیاء مادی و رسانههایی چون نوشتهها، نقاشیها، بناهای تاریخی، ابزارها و… عینیت پیدا می کند، در حالت مادیت خود قابل انتقال است. برای مثال مجموعه ای از تابلوهای نقاشی را میتوان درست همانند سرمایه اقتصادی منتقل کرد(بوردیو،۱۴۳:۱۳۸۴).
- سرمایهفرهنگی نهادینهشده[۶۰]: به قوانین و مقررات نهادینهشده اطلاق می شود که برای دارنده آن پایگاه اجتماعی ایجاد می کند. لازمه سرمایه فرهنگی نهادی، قبل از هر چیز، وجود افراد با صلاحیت و مستعد در جهت کسب انواع مدرک تحصیلی و دانشگاهی است. از طرف دیگر، مستلزم وجود نهادهای رسمی است، که هم این مدارک تحصیلی را صادر و هم رسمیت بخشند. از ویژگیهای بارز این سرمایه، این است که به شکل پلی میان اقتصاد و فرهنگ عمل می کند و این توانایی را دارد که سرمایه فرهنگی را از طریق کاربرد آن به طرق معقول و رسمی به نوعی سرمایه اقتصادی تبدیل نماید(Bourdieu,1986:246).
۲-۲-۲-۳-۲ کالینز[۶۱]
کالینز سرمایهفرهنگی را شامل منابعی نظیر مکالمات از پیشاندوخته در حافظه، شیوه زبانی، انواع خاص دانش و مهارت، حق ویژه تصمیم گیری و حق دریافت احترام میداند. به عبارتی سرمایه فرهنگی، نوع دیگر سرمایه است که در یک سازمان وجود دارد(مانند: تحصیلات عالیه اعضا سازمان) که این نوع سرمایه نیز در برخی موارد و تحت شرایطی قابل تبدیل به سرمایهاقتصادی است (میرزاخانی،۲۸:۱۳۷۹). وی سرمایهفرهنگی را به سرمایهفرهنگی عام یا تعمیمیافته و سرمایهفرهنگی خاص تقسیم می کند. سرمایهفرهنگی عام، معادل نمادهای غیرشخصی و بیانگر منابع فرهنگی عموم طبقات و گروه ها در جامعه است. سرمایهفرهنگی خاص، مربوط به اندوختههای ذهنی افراد است و در هویتهای فردی و شخصی تبلور یافته است(میرزاخانی،۲۱:۱۳۷۹). کالینز در توجه به سرمایه فرهنگی عام تا حدی از بوردیو فاصله میگیرد و به تحلیل سرمایهفرهنگی در سطح کلان توجه دارد.
۴-۲ عوامل فضایی- کالبدی
عوامل کالبدی در پیوند فرد با محیطش و پدیداری حس تعلق در آن نقش بسزایی دارند. ریجر و لاوارکاس[۶۲] در مطالعات خود به نقش مهم و اساسی فضای کالبدی در ایجاد حس تعلق خاطر میپردازند و تعلق کالبدی یا “ریشهدار بودن” را از طریق بازه زمانی سکونت، مالکیت و قصد ماندن در آن مکان پیش بینی می کنند که بر این اساس فرد محیط را به همراه عناصر کالبدی آن در شکلدهی معنای تعلق به خاطر میسپارد(Riger & Lavrakas,1981). علاوه بر آنها، تیلور[۶۳] نیز به همراه گروه دیگر در بررسی خود از فضاهای عمومی در واحدهای همسایگی، با اشاره به عناصر کالبدی، از آن با عنوان تعامل کالبدی یاد مینماید که معادل تعلق کالبدی به مکان میباشد. قبل از این دو، پروشانسکی[۶۴] بر ضرورت توجه به عناصر کالبدی در محیط انسانی و نقش آن در شکل گیری و تداوم هویت فردی انسان و تعلق مکانی اشاره مینماید. وی بر نقش عوامل کالبدی به عنوان بخشی از عناصر اجتماعی در محیط تاکید می کند و بر این اساس عامل مهم تعامل و ارتباط تنگاتنگ فرد با محیط خود را، به عناصر کالبدی محیط به عنوان بخشی از هویت ذهنی و فردی ارجاع میدهد (Proshansky,1983).
مطالعاتی درباره تعلق مکانی وجود دارد که توجه به اجزای کالبدی مکان را در بحث تعلق اساسی میداند. به عنوان مثال بررسی رابطه زاویه بامهای شیبدار با میزان دوستانه بودن محیط یا بررسی رابطه میان اطراف جاده با میران تابلوهای متفاوت نصب شده در اطراف آن، وجود پارکها، فضاهای سبز، میادین، نمادهای شهری و… نمونههایی از مطالعات منتشر در این بُعد از تعلق مکانی میباشند(Canter,1971). به عبارتی عناصر کالبدی از طریق ایجاد تمایز محیطی، ارتباط درون و بیرون در فضاها، نوع ساماندهی، چیدمان اجزاء کالبدی، همسازی و قابلیت تامین نیازهای انسان در مکان زمینه ساز حس تعلق افراد به مکان سکونتشان میشوند(جوان فروزنده و مطلبی،۳۳:۱۳۹۰).
بنابراین وقتی از عوامل فضایی- کالبدی یک محله مسکونی بحث می شود؛ در واقع بحث ادراک و نگرش افراد نسبت به قابلیت و کیفیت مجموعه عناصر کالبدی در ارضای نیازها و خواسته ها میباشد و طبیعتاً باید نگرش و رضایت ساکنان در مورد دسترسی به امکانات، خدمات و تسهیلات؛ دسترسی به حمل و نقل عمومی؛ جذابیت منظر شهری و طبیعی؛ نظافت محله؛ روشنایی؛ وضعیت شبکه معابر و… مورد سنجش قرار گیرد(زنگنه و حسینآبادی،۱۳۹:۱۳۹۲. مظلومی،۱۴۵:۱۳۸۹). تحقیقات مرتبط با این بُعد تعلق مکانی محدود میباشد و دلیل آن، دشواری انتخاب مشخصات فیزیکی مکان با فرآیندهای روانشناسی و رفتاری مورد مطالعه است. از سویی بیشتر تحقیقات در خصوص تعلق مکانی بر روی جنبه های اجتماعی آن تمرکز کرده است. مردم به فضاهایی تعلق مییابند که روابط اجتماعی و شکل گیری هویت جمعی را تسهیل کنند و کمتر به بعد مکان به عنوان عاملی با نقش اولیه در ایجاد پیوندهای عاطفی با مکانها پرداخته شده است، اگرچه ویژگیهای کالبدی همچون دسترسی، میزان خدمات و سایر محدودههای جمعی بر شکل گیری تعلق به مکانها اثرگذار هستند(Scannell & Gifford,2009). در این پژوهش سعی شده است که با ارائه شاخص هایی به منظور بررسی نگرش افراد به ویژگی های فضایی- کالبدی و مدت زمان اقامت، حس تعلق مکانی مورد بررسی قرار گیرد.
۵-۲جمعبندی مبانی نظری
مبانی نظری پژوهش حاضر از سه بخش عمده تشکیل شده است.
بخش اول: ۱) در این قسمت؛ مفاهیم مکان، حسمکان، حس تعلق و سپس مفهوم حس تعلق مکانی بیان میگردد. مکان، مرکز عمل آگاهانه و ارادی انسانها است. مرکزی است که در آن از رویدادهای مختلف، تجربه میآموزیم. رویدادها و عملکردهای آگاهانه، تنها در ساخت مکانهای معین پراهمیت جلوه می کنند. علت افتراق مکانها، تمرکز ارزشها، دیدگاه ها، هدفها و تجربه های مختلف در آنها است. از این رو مکانها، عوامل اصلی در سامانمندی تجربیات و قضاوتهای ما از جهان میباشند(شکویی،۲۷۵:۱۳۸۳).
حسمکان اشاره به رابطه فرد با محیط، و رابطه حسی بین فرد و مکان دارد و مفهومی است که جنبه های نمادی و احساسی را در برمیگیرد(Eisenhauer et al,2000:421-441). حسمکان بیانگر این است که مردم هنگام حضور در فضا چیزی فراتر از خصوصیات کالبدی و حسی را درک می کنند و میتوانند به روح مکان دست یابند. مفهوم حسمکان، ماهیت مکان را مشخص می کند و در مکانهایی یافت می شود که دارای کاراکتری مشخص و متمایز هستند(پرتوی، ۱۲۲:۱۳۸۷).
حس تعلق بر مبنای هرم نیازهای انسانی مازلو و مدل حس تعلق هگرتی مورد مطالعه قرار گرفت. مازلو در یک دستهبندی، نیازها را از قویترین تا ضعیفترینشان بر حسب الویت و سلسله مراتب خاصی تعیین کرده است و حس تعلق را به عنوان یکی از نیازهای اساسی انسان شناسایی و در رده سوم نیازمندیهای انسانی جای داده است(لنگ،۹۶:۱۳۸۶). از نظر وی تحقق این سلسله مراتب نیازها از جمله نیازهای تعلق و دوست داشتن بدون شناخت جایگاه آدمی در هستی امکان پذیر نمی باشد، یعنی انسان با شناخت خود و نیازهای خود و ایجاد مکانی مناسب جهت اقناع این نیازها به خودشکوفایی میرسد(Goffman,1963:65). هگرتی و دیگران نیز حس تعلق را تجربه مشارکت فردی در یک سیستم یا محیط که به واسطه آن فرد خود را جزئی جداییناپذیر از سیستم و محیط بداند تعریف کرده اند. این سیستم می تواند یک رابطه و یا یک نهاد باشد و یک محیط می تواند محیطی طبیعی یا فرهنگی باشد. دو بعد شناسایی شده حس تعلق بنابر تعریف ارائه شده آنها عبارتند از مشارکت ارزشمند و تناسب یا سازگاری(Hagerty et al,1992:175). مؤسسه مطالعاتی یونگ نیز سطوح مختلف حس تعلق خاطر که می تواند در فرد شکل بگیرد را در سه سطح فردی، جمعی و ملی شناسایی کرده است(Young foundation,2008) که بر مبنای آن میتوان حس تعلق به مکان را به عنوان زیرمجموعه حس تعلق و جزئی از آن در نظر گرفت.
حس تعلق مکانی، به بیان براون و پرکینز(۱۹۹۲)، شامل پیوندهای مثبت تجربه شدهای است که طی زمان و گاه به صورت ناخودآگاه، بر اساس پیوندهای رفتاری، احساسی و شناختی بین اشخاص و یا گروه ها و محیط اجتماعی- کالبدی آنها شکل گرفته است. به عقیده آنها اینگونه پیوندها چارچوب هویتی فرد و جامعه را به وجود میآورد(رضازاده،۲۳۸:۱۳۸۵). مفهوم تعلق به مکان را به طور کلی میتوان مجموعه پیوندهای احساسی، شناختی و رفتاری میان انسانها و مکان زندگیشان دانست که مبنای ادراک فرد و رابطهاش با مکان را فراهم میآورد و چارچوب هویتی فرد و جامعه را شکل میدهد. با پیوند بیشتر فرد و مکان درگذر زمان، مکان به عنوان تامینکننده نیازهای اساسی و امنیت برای فرد اهمیت ویژهای مییابد، به گونه ای که فرد خود را جزئی از مکان و در پیوند با مکان تعریف می کند و در نهایت حس تعلق به مکان شکل میگیرد.
۲) در این قسمت؛ ابعاد و مؤلفه های حس تعلق مکانی مورد توجه و بررسی قرار میگیرد. در تحقیق حاضر ابعاد حس تعلق مکانی با تاسی از مطالعات اسکنل و گیفورد(۲۰۱۰) مشخص گردید، این دو محقق با مطالعه تعلق مکانی و با مرور و بازنگری تعاریف ارائه شده به ابعاد سهگانه تعلق به مکان(عاطفی, شناختی، رفتاری) پرداختهاند. به اعتقاد اسکنل و گیفورد سه بعد ارائه شده به دلیل شمول تمامی معانی ارائه شده از تعلق مکانی می تواند در حوزه تحقیقات تجربی و تئوریک مورد استفاده قرار گیرد و تاکید می کنند که رشد هر یک از این ابعاد سه گانه در نهایت محققان را به درک و رسیدن به تعریفی جامعتر از تعلق مکانی کمک خواهد کرد(Scannell & Gifford,2010:2).
۳) در این قسمت؛ نظریه های حس تعلق مکانی در قالب دو رویکرد روانشناسانه و جامعهشناسانه مورد بررسی قرار میگیرد. در حوزه روانشناسی، دیدگاه های روانشناسان محیطی مورد توجه قرار خواهد گرفت و در حوزه جامعه شناسی، دیدگاه های پدیدارشناسان مد نظر است. در ابتدا رویکرد روانشناسیمحیطی با بهره گرفتن از نظریات نظریهپردازانی چون: استیل، ویلیامز، لو و آلتمن، شامای و کراس مورد بررسی قرار میگیرد. در روانشناسیمحیطی، تعلق مکانی به رابطه شناختی فرد یا جمع با یک محیط اطلاق می شود و از لحاظ هویتی، تعلق مکانی رابطه تعلقی و هویتی فرد به محیط اجتماعی است که در آن زندگی می کند(Low & Altman,1992). تعلق به مکان سطحی بالاتر از حسمکان است که به منظور بهرهمندی و تداوم حضور انسان در مکان نقش تعیینکننده ای مییابد. تعلق به مکان که بر پایه حسمکان به وجود می آید فراتر از آگاهی از استقرار در یک مکان است. این حس به پیوند فرد با مکان منجر شده و در آن انسان خود را جزئی از مکان میداند و بر اساس تجربه های خود از نشانهها، معانی، عملکردها و شخصیت نقشی برای مکان در ذهن خود متصور میسازد و مکان برای او قابل احترام می شود(Steele,1981:44).
سپس رویکرد پدیدارشناسی با بهره گرفتن از نظریات نظریهپردازانی چون: توآن، رِلف و شولتز مورد بررسی قرار میگیرد. در پدیدارشناسی، حس تعلق مکانی به معنای پیوندی محکم و عاملی تاثیرگذار میان مردم و مکان- با اجزاء تشکیلدهنده آن است که این پیوند به صورت مثبت بوده و سبب گسترش عمق ارتباط فرد با محیط میگردد و با گذر زمان گسترش بیشتری پیدا می کند (Relph,1976.Tuan,1974). تعاریف نظریهپردازان این رویکرد بر پایه ماهیت حسمکان، مدت و عمق تجربیات در مکان است. آنان بیشتر به مفهوم حسمکان پرداخته و حس تعلق به مکان را به عنوان مرحله ای در ادامه و تکمیل حسمکان مورد توجه قرار دادهاند.
بخش دوم: برای سنجش عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی، عوامل اجتماعی- فرهنگی (مفاهیم سرمایههای اجتماعی و فرهنگی) و ویژگیهای فردی مورد توجه قرار گرفتند. به دلیل گستردگی عناصر فرهنگی و اجتماعی، در پژوهش حاضر برای تدقیق و تحدید متغیرها، سرمایهاجتماعی و سرمایهفرهنگی به عنوان عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی گزینش شدند. به سرمایه اجتماعی در قالب نظریات بوردیو، پانتام، فوکویاما، کلمن، افه و فوش پرداخته شد. مفهوم سرمایه اجتماعی را به طور کلی میتوان روابط اجتماعی بین افراد دانست که از طریق تعهدات، ارتباطات اجتماعی، شبکه های عمیق تعاملی و فرایند اجتماعی شدن حاصل می شود و دربرگیرنده شاخص های آگاهی و توجه، اعتماد، هنجارهای مشارکتی و شبکه های اجتماعی است که موجب ارتقای همکاری بین افراد به صورتی منسجم و با ثبات به منظور تامین هدفی مشترک می شود و آنان را به ایجاد کنش جمعی توانا میسازد. به سرمایهفرهنگی نیز در قالب نظریات بوردیو و کالینز پرداخته شد. مفهوم سرمایهفرهنگی را به طور کلی میتوان مجموعه ای از روابط، معلومات و امتیازات دانست که در جریان آموزشهای رسمی و خانوادگی- فرایند جامعهپذیری- در فرد شکل میگیرد و زمینه دستیابی به یک موقعیت اجتماعی یا حفظ آن را فراهم میآورد. سرمایه فرهنگی در سه مقوله، سرمایهفرهنگی تجسمیافته، سرمایهفرهنگی عینیتیافته و سرمایهفرهنگی نهادینهشده قابل تفکیک است که دستیابی به هر کدام از اشکال آن نیازمند کار طولانی، صرف زمان برای یادگیری و منابع مالی است. بنابراین مجموعه دانشها، معلومات و مهارت هایی که در فرایند جامعهپذیری به عنوان سرمایهفرهنگی در افراد شکل میگیرد، می تواند به عنوان عنصری مهم جهت حفظ منافع و دستیابی به موقعیتهای اجتماعی عمل کند، که در برخی موارد قابل تبدیل به سرمایه اقتصادی است.
بخش سوم: همچنین برای سنجش عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی، عوامل فضایی- کالبدی (نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی) و مدت زمان سکوت نیز مورد توجه قرار گرفتند. عوامل کالبدی از طریق ایجاد تمایز محیطی، ارتباط درون و بیرون در فضاها، نوع ساماندهی، چیدمان اجزاء کالبدی، همسازی و قابلیت تامین نیازهای انسان در مکان زمینه ساز حس تعلق افراد به مکان سکونتشان میشوند(جوان فروزنده و مطلبی،۳۳:۱۳۹۰). بنابراین وقتی از عوامل فضایی- کالبدی یک محله مسکونی بحث می شود؛ در واقع بحث ادراک و نگرش افراد نسبت به قابلیت و کیفیت مجموعه عناصر کالبدی در ارضای نیازها و خواسته ها میباشد و طبیعتاً باید نگرش و رضایت ساکنان در مورد دسترسی به امکانات، خدمات و حمل و نقل عمومی؛ جذابیت منظر شهری و طبیعی؛ نظافت محله؛ روشنایی؛ وضعیت شبکه معابر و… مورد سنجش قرار گیرد(زنگنه و حسینآبادی،۱۳۹۲: ۱۳۹. مظلومی،۱۴۵:۱۳۸۹). در این پژوهش سعی شده که با ارائه شاخص هایی به منظور بررسی نگرش افراد به ویژگیهای فضایی- کالبدی و مدت زمان اقامت، حس تعلق مکانی مورد بررسی قرار گیرد.
۶-۲ پیشینه تحقیق
عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی ساکنین در اسکان رسمی ...