آگاهی از بهم پیوستن همه زندگی آگاهی از جهان بینی دیگران وسعت نظر ادراک فضا /زمان آگاهی از محدودیت ها / نیرو ادراک بشر آگاهی از قوانین معنوی تجارب یگانگی ماوراء
خود والاتر / رهبری فراخود
تعهد نسبت به رشد معنوی حفظ خود والا در مسئولیت زندگی هدفمند پایداری در اعتقادات راهنمایی خواستن از معنویت
پیشگاه معنوی / رهبری اجتماع
یک عارف و معلم/ مربی معنوی موثر یک عارف و مامور تحولی موثر غمخواری کردن و داوری آگاه و آرامش حضور آرام و امن هم تراز بودن با گردش زندگی
به نقل از نصر اصفهانی و اعتمادی (۱۳۹۱)
مدل هوشی معنوی ویگلزورث و ارزیابی اندازه گیری آن به طور موفقیت آمیزی در شرکت ها مورد استفاده قرار گرفته است.
۳-۴- ۲- مدل آمرام (۲۰۰۷ )
آمرام یک تئوری بنیادی جهانی، در خصوص هوش معنوی ارائه نمود. او با ۷۱ نفر از پیروان سنت های مختلف معنوی ( بودیسم، مسیحیت، بت پرست، اسلام، صوفی، هندوئیسم، نائوئیسم، یوگا و … ) که از نظر اطرافیانشان هوش معنوی داشتند، مصاحبه کرد. اکثریت آنها از اساتید مذهبی بودند ( شیخ، روحانی، کشیش و … ) بعضی نیز متخصصین طب بودند، به طوری که معنویت را با زندگی خود آمیخته بودند. او با هر یک از آنها حداقل چهار مصاحبه انجام داد و از آنها در مورد سوالات زیر توضیح خواست؛ چگونه معنویت شان را بر اساس اعمال روزانه افزایش می دهند؟ معنویت چگونه کار و روابط آنان را شکل می دهد؟ چگونه از معنویت برای انجام وظایف روزانه خود کمک می گیرند؟ و در پایان از شرکت کنندگان خواسته شد انتقادات خود را در مورد موضوعات مطرح شده در مصاحبه های قبلی مطرح کنند. آمرام با بهره گرفتن از تئوری داده بنیاد و از طریق کد گذاری باز ۷ بعد از هوش معنوی و زیر شاخه های آن را استخراج کرد. این ۷ بعد شامل هوشیاری[۷۰]، متانت[۷۱]، معنا داری[۷۲]، تعالی[۷۳]، صداقت[۷۴]، تسلیم شدن ( تن در دادن ) صلح آمیز به خود[۷۵] و هدایت درونی است[۷۶] .
شکل ۲-۲: مدل آمرام(۲۰۰۷)
به نقل از نصر اصفهانی و اعتمادی (۱۳۹۱)
۴-۲ مدل کینگ (۲۰۰۸ )
کینگ نیز چهار بعد را برای هوش معنوی ارائه کرده است:
تفکر وجودی انتقادی در خصوص مسائل مربوط به هستی[۷۷]، ایجاد معنای شخصی[۷۸]، آگاهی متعالی[۷۹]، بسط حالت آگاهی[۸۰] (کینگ، ۲۰۰۸).
شکل ۳-۲: مدل کینگ (۲۰۰۸)
به نقل از نصر اصفهانی و اعتمادی (۱۳۹۱)
هوش معنوی بیانگر مجموعه ای از توانایی ها و ظرفیت ها و منابع معنوی است که کاربست آن ها موجب افزایش انطباق پذیری و در نتیجه سلامت روان افراد می شود (کینگ[۸۱]، ۲۰۰۸: ۳۸). گین و پورهیت[۸۲] (۲۰۰۶) هوش معنوی را توانایی تجربه شده ای می دانند که به افراد امکان دستیابی به دانش و فهم بیشتر را می دهد و زمینه را برای رسیدن به کمال و ترقی درزندگی فراهم می سازد (گین و پورهیت، ۲۰۰۶: ۲۳۰). در دهه های اخیر موضوع معنویت در سازمان مورد توجه روز افزون پژوهشگران قرار گرفته است به طوری که از آن به عنوان نوعی هوش یاد می شود. اهمیت معنویت در سازمان توسط مدیران، کارفرمایان و پژوهشگران به عنوان موضوعی مهم در تعامل با مشتریان و افراد جامعه در نظر گرفته می شود (هانسن[۸۳]، ۲۰۰۱). به کارگیری معنویت به منظور حل مسائل سازمانی و فردی به نوعی توانایی اشاره دارد که هوش معنوی نامیده می شود.
۵-۲- معنویت و دین در سازمان
با توجه به پیچیدگی و ابهام مفهوم معنویت، اغلب از آن به عنوان جعبه سیاه یاد می شود. تعریف معنویت به دلیل کاربردهای گسترده آن بسیار حساس است. در کتاب زندگی معنوی در بیان دشواری تعریف معنویت می گوید: «در حالی که از یک سو ناچاریم از انتزاع و عدم تعریف بپرهیزیم، از سوی دیگر باید از تعریف شتابزده خودداری کنیم چرا که هیچ واژه ای در زبان بشریت مترادف و متناسب با واقعیت های معنوی وجود ندارد». با وجود پیچیدگی مفهوم معنویت، بسیاری از نظریه پردازان درصدد ارائه تعریفی از آن برآمده اند. معنویت را شامل جستجوی مداوم برای یافتن معنا و هدف زندگی، درک عمیق ارزش زندگی، وسعت عالم، نیروهای طبیعی موجود و نظام باورهای شخصی می داند. بر خلاف تعریف وی که به مسائل معنوی در حوزه عوامل خارجی و ارزشی توجه کرده است ( ویگلنس ورس، ۲۰۰۴). از نظر واگان[۸۴] (۲۰۰۳: ۲۹) معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوه های مختلفی دارد. ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشد یافته یا رشد نیافته، سالم یا بیمار، ساده یا پیچیده، مفید یا خطرناک باشد. ویگلنس ورس، معنویت را نیاز درونی بشر به ارتباط با موجودی فراتر از خود می داند که در دو طبقه قرار دارد. طبقه عمودی؛ در این طبقه به موجودی مقدس، نامحدود به زمان و مکان که منبع قدرت برتر و نهایت خودآگاهی است، اشاره دارد. انسان ها تمایل به برقراری ارتباط و راهنمایی شدن توسط چنین منبعی را دارند. طبقه دوم که افقی نامیده شده است، شامل همه انسان هایی است که افراد تمایل به خدمتگزاری به آنها را دارند (ویگلنس ورس، ۲۰۰۲). با وجود اشتراکات معنایی بین مفاهیم دین و معنویت، افتراق های آن نیز قابل توجه است. معمولاً سلوک معنوی افراد خارج از جهت گیری های دینی و مذهبی شان با کنکاش و کاوش در مورد حقیقت خویشتن و هدف واقعی زندگی آغاز می شود. بنابراین بین دین و معنویت تفاوت وجود دارد. اندره هیل نیز در کتاب زندگی معنوی، معنویت را قلب دین و زندگی معنوی را از زندگی اصیل و کاملی که انسانیت برای آن آفریده شده است، می داند. درباره رابطه دین و معنویت دو دیدگاه عمده وجود دارد. دیدگاه اول به رابطه دین و معنویت در سه حالت اعتقاد دارد که عبارتند از:
همپوشانی و یکسان بودن مفاهیم دین و معنویت
اعم بون معنویت از دین
اعم بودن دین از معنویت.
به طور کلی درباره معنویت در محیط کار، چهار نوع جهت گیری مطرح است. با توجه به این که دیدگاه فرد نسبت به دین و معنویت مثبت یا منفی باشد، ماتریسی چهارگانه ترسیم می گردد. از دیدگاه افرادی که نسبت به هر دو موضوع دیدگاه مثبتی دارند، تنها راه تجربه و پرورش معنویت، دین است. این گروه که ۳۰ درصد از کل افراد را شامل می شود، اعتقاد دارند دین و معنویت هم معنا، غیر قابل تفکیک و هر دو منابع اصلی برای اعتقادات یا ارزش های جهانی می باشند. افرادی که نسبت به دین دیدگاه منفی و نسبت به معنویت دیدگاه مثبت دارند، دین را سازمان یافته، متعصب با افکاری بسته و معنویت را جهانی، غیر متعصبانه و روشن فکرانه می داند. قریب به ۶۰ درصد افراد در این گروه قرار می گیرند و اعتقاد دارند معنویت موضوعی کاملاً شخصی است که برای همگان دست یافتنی است. گروهی که ۸ درصد کل افراد را تشکیل می دهند، نسبت به دین دیدگاهی مثبت و به معنویت دیگاه منفی دارند، این افراد تمام توانشان را بر زندگی دینی به ویژه آیین ها و آموزه های یک دین خاص متمرکز می کند و نهایتاً تنها دو درصد از افرادی که نسبت به هر دو موضوع دارای نگرشی منفی هستند، اعتقاد دارند نه دین بنیادین است و نه معنویت، بلکه ارزش های جهانی می توانند به طور مستقل و بدون توجه به دین و معنویت تعریف شوند. این گروه برای دین و معنویت در سازمان کارکردی قائل نیستند.
نمودار شماره ۱-۲ چهار نوع جهت گیری به سوی دین و معنویت
نگرش منفی معنویت نگرش مثبت
دین بر معنویت برتری دارد و یک منبع اصلی اعتقادات و ارزش هاست.
دین و معنویت هم معنا و غیر قابل تفکیک و هر دو منابع اصلی برای اعتقادات یا ارزش های جهانی اند.
نگرش مثبتß دین ß نگرش منفی
نه دین بنیادین است و نه معنویت، ارزش های جهانی می توانند، به طور مستقل و بدون توجه به دین و معنویت تعریف شوند.
معنویت بر دین تفوق دارد و منبع اصلی اعتقادات یا ارزش های جهانی است.
منبع: گین و پورهیت[۸۵] (۲۰۰۶)
۶-۲- معنویت به مثابه هوش
جایگاه مفهومی هوش معنوی در روانشناسی دین است و همان طور که از عنوان هوش معنوی مشخص است. این مفهوم متشکل از مفاهیم «هوش» و «معنویت» است. مفهوم هوش از جمله مفاهیم اساسی روان شناسی است که از نظریه پردازان اصلی آن می توان به آلفرد بینه، لوئیس ترمن، دیوید و وکلسر اشاره کرد. گرچه مفهوم هوش در ابتدای طرح آن به صورت تک بعدی مورد توجه قرار گرفت و تنها به توانایی های شناختی و منطقی انسان ها اشاره داشت لکن مطالعات گاردنر (۱۹۸۳، ۲۵۴) و تئوری هوش های چندگانه که شامل هشت هوش نسبتاً مستقل است، ابعاد جدیدی را در این حوزه نوید داد. به نظر وی ابعاد هوش شامل: هوش کلامی، منطقی-ریاضی، فضایی، موسیقی، فیزیکی یا بدنی، هوش بین فردی، هوش برون فردی و هوش طبیعت شناسی است. وی هم چنین هشت معیار برای تشخیص هوش مستقل بدین شرح بیان کرده است؛ یک فعالیت اصلی یا مجموعه ای از فعالیت های مشخص، سیر تکاملی معقول، الگوی مشخصی از توسعه و بهبود، تفکیک بالقوه جایگاه هوش در مغز، تشخیص فرد از وجود یا عدم وجود توانایی، قدرت رمز گشایی نمادها، مورد حمایت از جانب پژوهش های تجربی روان شناسی، مورد حمایت یافته های هوش سنجی. گرچه گاردنر در بعد هوش وجودی یا طبیعت شناسی که به ماهیت انسان، چرایی و علت زندگی اختصاص دارد به نوعی به بحث معنویات به عنوان گونه ای از هوش اشاره کرده است، اما به نظر وی مفهوم هوش معنوی فاقد معیار تاریخچه تکاملی معقول به عنوان یکی از معیارهای سنجش هوش است. پس از مطرح شدن مفهوم هوش هیجانی توسط دانیل گلمن (۱۹۹۵) در کتابی با همین عنوان، گاردنر (۱۹۹۹) دلایل و مدارکی دال بر وجود انواع دیگری از هوش ارائه داد و به اعتقاد وی یکی از جنبه های ذهن، تفکر در مورد مسائل مافوق درک حسی بشر است. بدین علت که آن امور بسیار بزرگتر یا کوچکتر از چیزی هستند که مستقیماً درک شوند. با این وجود طرح مفهوم هوش معنوی در عرضه سازمان و مدیریت توسط زوهار و مارشال (۲۰۰۰) و ایمونز (۲۰۰۰) صورت گرفت. ایمونز (۲۰۰۰: ۱۴) براساس معیارهای هشت گانه گاردنر معنویت را به عنوان هوش مطرح و آن را توانایی بشر در استفاده از ظرفیت های معنوی برای حل مسائل روزمره و دستیابی به اهداف می داند که شامل پنج مولفه بدین شرح است، ظرفیت پیشرفت فیزیکی و ذهنی، قابلیت دستیابی به سطح بالاتری از خودآگاهی، قابلیت انجام فعالیت های روزانه با حسی روحانی مقدس، قابلیت به کاربردن ظرفیت های معنوی برای حل مسائل زندگی، توانایی رفتار کردن بر مبنای پرهیزگاری.
پژوهشگران دیگری نیز تعاریف و الگوهای مختلفی از هوش معنوی ارائه داده اند. این الگوها و تعاریف خصوصیات، ویژگی ها، ظرفیت ادراک و شناخت بشریت را تبیین می کنند. نوبل(۲۰۰۰: ۲۲) هوش معنوی را ظرفیت های درونی انسان دانسته و علاوه بر موارد مورد اشاره ایمونز (۲۰۰۰)، دو قابلیت دیگر را نیز بدان افزوده است: (۱) شناخت آگاهانه این که واقعیات فیزیکی دارای حقیقتی چندگانه هستند که آگاهانه یا ناآگاهانه با آن ها در تعامل لحظه به لحظه ایم، (۲) تلاش برای سلامت روانی، نه تنها برای خود بلکه برای دیگران. زوهر ومارشال (۲۰۰۰: ۳۸ ) نیز نه ویژگی هوش معنوی را شامل انعطاف پذیری (سازگاری هم زمان و فعال)، سطح بالایی از خودآگاهی، قابلیت روبه رو شدن با مشکلات، توانایی تحمل دردها و سختی، الهام گرفتن از چشم اندازها و ارزش ها، تمایل به کشف ارتباط بین پدیده های متفاوت (کلی نگر بودن)، تمایل زیاد به پرسیدن «چرا» و «چه می شد اگر» برای رسیدن به پاسخ سوالات اساسی، داشتن زمینه استقلال و جرئت سنت شکنی می دانند.
کینگ (۲۰۰۷)، نیز هوش معنوی را مجموعه ای از ظرفیت های ذهنی در مورد جنبه های غیر مادی واقعیات به خصوص واقعیاتی که در ارتباط با ماهیت وجودی انسان، ماورا و سطوح بالاتر خودآگاهی است، تعریف می کند. به نظر وی رهاورد این ظرفیت ها سهولت حل مسئله و فائق آمدن بر مشکلات را به دنبال دارد.