- نظام سیاسى معموره فاضله: نظامى است که غایت همکارى و تعاون امتها و مدینههاى آن، تحصیل سعادت است.
با عنایت به تعاریف ارائه شده از نظام سیاسی و حکومت مد نظر فارابی، بررسی خاستگاه آن نیز دارای اهمیت می باشد. معمولاً خاستگاه حکومت، از دو منظر مورد توجه قرار میگیرد: یکى از دیدگاه تاریخى، که به پیدایش دولت و حکومت میپردازد و دیگر، از پایگاه اقتدار و مشروعیت آن؛ به این معنا که دولت قدرت خود را از چه منبعى اخذ کرده است.
در مورد خاستگاه تاریخى، فارابى معتقد است که خاستگاه دولتها به موازت حیات اجتماعى انسانها، قابل تحلیل است. او انسان را موجودى بالطبع و فطرتاً اجتماعى میداند که وصول به ضروریات زندگى و کمالات برتر، جز در سایه اجتماع براى او مقدور نیست. همانطور که بخش های قبلی اشاره شد تردیدی نیست که مراد از اجتماع مدنى از نظر معلم ثانی که در آن سعادت دنیوى و اخروى تأمین میشود، همان «دولت» است. او در «آراء اهل المدینه الفاضله» میگوید: «خیر برتر و کمال نهایى، در گام نخست، به وسیله اجتماع مدینه تحصیل میشود نه اجتماعى که کمتر و ناقصتر از آن باشد. بنابراین، تاریخ حیات اجتماعى انسان، با نوعى حکومت و دولت همراه بوده است.
و اما در مورد پایگاه و مشروعیت حکومت، معلم ثانى در حکومت رئیس اول و حکومت رؤساى تابعه، تفاوت قائل است و در هر نوع حکومت، ابتدا به مشروعیت حاکمان توجه دارد. در «آراء اهل المدینه الفاضله» بر این باور است که حاکم، با دو ویژگى استعداد فطرى و طبیعى و ملکه ارادى، مستعد دریافت فیض الهى میشود. در «السیاسه المدنیه» چنین انسانى را اهل «طبایع فائقه»، که با عقل فعال و فرشته وحیانى در ارتباط است، میداند و آن را «انسان الهی» مینامد. این انسان، از راه تقویت قوه ناطقه و قوه متخیله، فیوضات الهى را دریافت میکند[۶۴]. بنابراین، از این نظر، هم «حکیم» است و هم «نبی» و هم «واضع النوامیس» و «امام» و «ملک» و داراى مشروعیت الهى است، اگر چه در مقام تحقق خارجى، ممکن است «ریاست» و حکومت نداشته باشد. چنین انسانى تنها با قطع ارتباط وحیانى و از دست دادن ویژگى «حکمت»، مشروعیت خود را از دست میدهد. فارابى از این مشروعیت حاکم، به مشروعیت حکومت و حاکمیت او میرسد و میفرماید: حکومت (مدینه فاضله) تا زمانى که حاکمِ حکیم دارد، مشروع است و هر گاه شرط حکمت از او زایل گردد، پایه اقتدار آن از بین میرود و در معرض زوال قرار میگیرد: «فمتى اتفق فى وقت ما ان لم تکن الحکمه جزء الریاسه و کانت فیها سائر الشرایط بقیت المدینه الفاضله بلاملک و کان الرئیس القائم بامر هذه المدینه لیس بملک و کانت المدینه تعرض للهلاک فان لم یتفق ان یوجد حکیم تضاف الحکمه الیه لم تلبث المدینه بعدمده ان تهلک»؛ یعنى هر گاه اتفاق افتد که حکمت از شرایط ریاست خارج شود و کسى بود که به جز حکمت، دیگر شرایط در او موجود باشد، در این هنگام، مدینه فاضله بدون پادشاه میماند. و رئیسى که قائم به امر این مدینه است، پادشاه نبود. و مدینه در معرض هلاکت و تباهى بود. و سرانجام، اگر حکیمى یافت نشود که به آن، حکمت بیفزاید، طولى نخواهد کشید که آن مدینه، تباه میشود و رو به زوال میرود.
البته این نوع مشروعیت، بیشتر متوجه «رئیس اول» و «رئیس مماثل» و حکومت آنها است؛ اما رؤساى تابعه، که ویژگى رؤساى اول را ندارند و از استعداد فائقه و فیض اتصال به عقل فعال، محرومند، فارابى منبع مشروعیت آنان را برگرفته از «فقه» و «شریعت» رئیس اول میداند. به رغم پندار باطل برخى از نویسندگان که تصور کردهاند در نظام سیاسى فارابى، مردم و شهروندان هیچگونه نقشى ندارند، معلم ثانى با اعتراف به نقش اساسى مردم در تحقق نظام سیاسى، خاستگاه آن را به دو بخش مشروعیت الهى و مقبولیت اجتماعى تقسیم میکند که ذیلاً بدان اشاره میشود[۶۵]:
- مشروعیت الهی: همانطور که گذشت، حاکم و حکومت، با اتصاف به حکمت و اتصال به منبع فیضان الهى عقل فعال در رئیس اول، و منبع فقه در رئیس تابع، حق حاکمیت براى آنها از طرف خداوند، در مقام ثبوت، مشروع و ممضى است؛ اما اینکه آیا با این مشروعیت میتوان در «مقام اثبات»، اِعمال حاکمیت کند، فارابى در آن تردید دارد. او بر این باور است که به صرف داشتن مشروعیت الهى نمیشود بدون خواست و اراده مردم، به آنها حکومت کرد. در واقع، منشأ الهى حکومت، شرط «ثبوت» است نه شرط «اثبات». بنابراین، نه مشروعیت الهى سبب تحمیل حکومت بر مردم میشود و نه مردم نقشى در مشروعیت الهى حاکم، در مقام ثبوت دارند. در اینجا معلم ثانى با استمداد از مبانى فکرى شیعى خویش میفرماید: «ملک و امام، از راه ماهیت و صناعتشان [که برخوردار از مشروعیت الهى است] ملک و امام هستند، خواه مقبولیت اجتماعى داشته باشند یا نداشته باشند، خواه مردم از آنان اطاعت کنند یا نافرامانى، خواه افرادى آنان را در راه تحقق اهدافشان یارى دهند یا کسى یافت نشود. در هر صورت، «لایزیل امامه الامام و لافلسفه الفیلسوف ولا ملک الملک الاتکون له آلات یستعملها فى افعاله و لاناس یستخدمهم فى بلوغ غرضه»؛ یعنى امامت امام و فلسفه فیلسوف و پادشاهى ملک، بافقدان قدرت و ابزار حاکمیت از بین نمیرود. او منصب ریاست را به طبابت طبیب تشبیه کرده است که طبیب بهواسطه مهارت و قدرت بر درمان بیماران ثبوتا طبیب است، خواه بیمارى به او مراجعه کند، یا مراجعه نکند، خواه ابزار طبابت در اختیار داشته باشد یا فاقد آن باشد، خواه توانگر باشد یا فقیر. در هر صورت، «لیس یزیل طبه الایکون له شیء من هذه»؛ یعنى با نداشتن آنها طبابتش از بین نمیرود. از این عبارت به خوبى در مییابیم که منصب ملک و امام، بر مقبولیت اجتماعى اتکا ندارد، بلکه مشروعیت آن الهى است.
- مقبولیت اجتماعی: بعد از آن که حکومت در «مقام ثبوت»، مشروعیت الهى پیدا کرد، در مقام اثبات و تحقق خارجى آن، نیاز به اسبابى هست که بدون آنها حکومت، که مسبب است، محقق نمیشود. فارابى براى این خاستگاه، هفت سبب را میشمارد:
- اشتهار به صناعت و تدبیر: حاکم سیاسى باید به تدبیر و سیاست و رهبرى، مشهور باشد.
- امکانات قدرت: براى تشکیل حکومت لازم است حاکم از نظر امکانات، مبسوط الید باشد.
- مقبولیت اجتماعى: ایجاد، تثبیت و بقاى حکومت، نیاز به پذیرش شهروندان دارد.
- اطاعت شهروندان: در ایجاد و ادامه حکومت، اطاعت مردم از اوامر حکومتى لازم است.
- سلطه و حاکمیت: یکى از اسباب تحقق حکومت، سلطه و حاکمیت بالفعل در جامعه است.
- اکرام و احترام: تکریم و احترام حکومت، توسط شهروندان، یکى از اسباب تحقق آن است.
- قدرت مالى: تحقق حکومت، بدون قدرت مالى و توسعه اقتصادى مشکل است.
موارد مذکور، جزء «اسباب» حکومت هستند نه «شرایط» آن: «لیس شیء من هذه، من شرائط الملک ولکن هى اسباب». اگر این موارد، جزء شرایط ثبوت حکومت تلقى شود، حکومت مطلوب فارابى، به غیر فاضله مبدل خواهد شد. بنابراین، حکومت، متکى بر آرا و خواست عمومى است؛ یعنى اگر عموم مردم با حکومت حاکمى که حتى از مشروعیت الهى هم برخوردار است، مخالفت کنند، در حقیقت، اسباب تحقق آن را، که مقبولیت اجتماعى است، از آن سلب کردهاند و طبیعى است که «مسبب»، بدون سبب، در خارج محقق نمیشود، اگر چه در مقام ثبوت، از مشروعیت الهى برخوردار است[۶۶].
پس از تعریف نظام سیاسی از منظر فارابی و بررسی خاستگاه آن از نظر وی، ضروری است تا اشاره ای گذرا به اشکال حکومت از دیدگاه معلم ثانی بنماییم. فارابى بر اساس معیار «فضیلت»، حکومتها را به دو نوع «فاضله» و «غیر فاضله» تقسیم میکند و هرکدام را در سه سطح ملى (حکومت مدینه)، منطقهاى (حکومت امت) و جهانى (حکومت معموره ارض) مطرح میکند. سپس در بیان اَشکال حکومت فاضله، آن را به دو شکل فردى و جمعى تقسیم میکند.
- حکومت فردى: فارابى شکل فردى حکومت را بر شکل جمعى ترجیح میدهد. در واقع، ایده حکومت جمعى، ضرورتى است که در حالت فقدان حکومت فردى، بدان ملتزم میشود. این شکل از حکومت، نزد وى به سه نوع مستقل تقسیم میشود[۶۷]:
۱-۱- ریاست اولى: این نوع از حکومت، در حقیقت، مطلوبترین شکل نزد فارابى است؛ زیرا زمامدار آن، انسانى است که به واسطه استعداد فطرى و ملکات و هیئات ارادى، همه فضایل نظرى، فکرى، خلقى و عملى را تحصیل کرده است و جزء طبایع عظیمه و فائقه و متصل به عقل فعال است، فیوضات وحیانى را به واسطه آن از خداوند دریافت میکند و از این نظر، او را «واضع النوامیس» میخواند، حکومتش «الهی» است و اوامرش مطلقا مطاع است. لذا او را «ملک مطلق» و «نبی» و «منذر» و «حکیم» عنوان میدهد. با ویژگیهایى که فارابى برای آن بر میشمارد، بر حکومت اسلامى عصر پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله منطبق است. این شکل حکومت، ممکن است در سه سطح تحقق پیدا کند[۶۸]:
الف) ریاست اولاى مدینه فاضله (سطح ملی).
ب) ریاست اولاى امت فاضله (سطح منطقهای).
ج) ریاست اولاى معموره فاضله (سطح جهان).
۱-۲- ریاست تابعه مماثل: فارابى بر اساس تفکر شیعى خود، بعد از ریاست اولى و حکومت اسلامى پیامبر صلّى الله علیه وآله قائل به ریاستى است که از نظر شکل و ساختار و ماهیت، همانند حکومت ایشان است. لذا تصریح میکند که «اذا خلفه بعد و فاته من هو مثله فى جمیع الاحوال کان الذى یخلفه هو الذى یقدّر مالم یقدره الاول»؛ یعنى اگر رئیس اول وفات کرد و کسى که در همه حالات، همانند او است، جانشین او گردید، همه تدابیر و تقدیرها را بر عهده میگیرد. این نوع ریاست نیز در سه سطح قابل تحقق است[۶۹]:
الف) ریاست تابعه مماثل مدینه فاضله (سطح ملی).
ب) ریاست تابعه مماثل امت فاضله (سطح منطقهای).
ج) ریاست تابعه مماثل معموره فاضله (سطح جهانی).
۱-۳- ریاست سنت: معلم ثانى در کتاب «الملّه» میگوید: «اذا مضى واحد من هؤلاء الائمه الابرار الذین هم الملوک فى الحقیقه و لم یخلفه من هو مثله فى جمیع الاحوال»؛ یعنى هر گاه رئیس اول و رئیس مماثل در میان نباشد، رئیسى به جانشینى میرسد که در ویژگیهاى شخصى و رهبرى و رابطه وحیانى، همانند آنها نیست که از آن به ریاست سنت یا ریاست تابعه غیر مماثل یاد میشود. فارابى در این نوع حکومت، با دیدى کاملاً واقعگرایانه، بر اساس تفکر شیعی تصریح میکند که رئیس در این نوع حکومت، که در زمان غیبت «ائمه ابرار» تشکیل میشود، باید فقیه باشد: «فمن کان هکذا فهو فقیه». رئیس فقیه که در اصطلاح فقهى، به حکومت آن، «ولایت فقیه» گفته میشود، کسى است که با آگاهى بر سنت مکتوب گذشته، قدرت اجتهاد و استنباط احکام شریعت را در اختیار دارد. ریاست سنت نیز در سه شکل ملى، منطقهاى و جهانى، تحققپذیر است[۷۰]:
الف) ریاست سنت مدینه فاضله (سطح ملی).
ب) ریاست سنت امت فاضله (سطح منطقهای).
ج) ریاست سنت معموره فاضله (سطح جهانی).
- حکومت جمعی: بر خلاف تصور عدهاى از نویسندگان، نظام سیاسى فارابى اتوپیایى و غیر قابل دست یابى نیست. لذا در حکومت فردى، سه نوع حکومت را به صورت طولى مطرح میکند که در واقع، از «حکومت معصوم» به «حکومت غیر معصوم» تنزل میکند سپس با توجه به این که حکومت فردى غیر معصوم (ریاست سنت) هم حتى ممکن است قابل تحقق نباشد و ضرورت حکومت ایجاب میکند که دستگاه فکرى و فلسفى نباید دچار خلأ تئوریک بشود، فارابى پیشنهاد حکومت جمعى را مطرح میکند که آن هم به صورت طولى، در دو نوع حکومت ارائه شده است:
۲-۱- ریاست رؤساى سنت: در زمان فقدان ریاست سنت، شکل حکومت به صورت جمعى است و در مرحله نخست، حکومت به صورت شوراى دو نفره اداره میشود. فارابى در کتاب «آراء اهل المدینه الفاضله»، به دلیل اصرار بر روى شرط ترجیحى «حکمت»، در رؤساى تابعه غیر مماثل، معتقد است که اگر یک نفر واجد شرایط رهبرى یافت نشود، حکومت به صورت دو نفرى تشکیل میشود به این صورت که یک نفر، دست کم واجد شرط حکمت و دیگری واجد دیگر شرایط باشد. پس از تشکیل حکومت، فارابى با یک شرط اساسى، مشکل احتمالى عدم سازگارى در نظام رهبرى را حل میکند و میفرماید: «و کانوا متلائمین»؛ در حکومت شورایى، رهبران باید هماهنگ و هم سو عمل کنند. ریاست رؤساى سنت، مانند دیگر انواع حکومت فاضله، در سه سطح ملى (مدینه فاضله)، منطقهاى (امت فاضله) و جهانى (معموره فاضله) قابل تحقق است.
۲-۲-ریاست رؤساى افاضل: این نوع حکومت، به صورت شورایى و مرکب از شش نفر کارشناس، در زمان فقدان «رؤساى سنت» تشکیل میشود. چون این شورا جانشین رؤساى سنت است بالطبع همه شرایط آنها را باید داشته باشد. بنابراین، چون از نظر وی شش شرط براى رهبرى وجود داشت، هر کدام از اعضاى شورا باید دستکم یک شرط را داشته باشد و در صورتى که بعضى از آنان بیش از یک شرط داشته باشند، به همان تعداد، اعضاى شوراى رهبرى تقلیل خواهد یافت و تا سه نفر قابل تقلیل است. بین اعضاى شورا باید تلائم و هماهنگى کامل در رهبرى و اداره جامعه وجود داشته باشد[۷۱]. البته شایان ذکر است که اشکال غیر فاضله حکومت از نظر فارابی نیز قابل توجه می باشد. فارابى ابتدا اشکال حکومت غیر فاضله را در قالب چهار نوع حکومت بیان میکند:
- حکومت جاهله.
- حکومت فاسقه.
- حکومت ضالّه.
- حکومت متبدله.
سپس معلم ثانی حکومت جاهله را به شش نوع حکومت تقسیم میکند که عبارتند از: