خداست که سرپرست راستین است و اوست که مردگان را زنده میکند و او بر هر چیزی تواناست.
و در سوره انعام میفرماید « قُلْ أَ غَیرَ اللَّهِ أَتخَّذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض » [۳۰۸]
بگو آیا غیر خدا را ولیّ خود بگیرم، خدایی که پدید آورند آسمان و زمین است؟!
و حضرت علی ☻ در رابطه با رهبر عادل و جائر خطاب به عثمان میفرماید: « فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِیَ وَ هَدَى فَأَقَامَ سُنَّهً مَعْلُومَهً وَ أَمَاتَ بِدْعَهً مَجْهُولَهً وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَیِّرَهٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَهٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ فَأَمَاتَ سُنَّهً مَأْخُوذَهً وَ أَحْیَا بِدْعَهً مَتْرُوکَهً وَ إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ یُؤْتَى یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَ لَیْسَ مَعَهُ نَصِیرٌ وَ لَا عَاذِرٌ فَیُلْقَى فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَیَدُورُ فِیهَا کَمَا تَدُورُ الرَّحَى ثُمَّ یَرْتَبِطُ فِی قَعْرِهَا … »[۳۰۹]
بدان که برترین بندگان خدا در پیشگاه او رهبر عادل است که خود هدایت شده و دیگران را هدایت میکند، سنّت شناخته شده را برپا دارد و بدعت ناشناخته را بمیراند. سنّتها روشن و نشانههایش آشکار است. بدعتها آشکار و نشانههای آن برپاست، و بدترین مردم نزد خدا رهبر ستمگری است که خود گمراه و مایه گمراهی دیگران است، که سنّت پذیرفته را بمیراند، و بدعت ترک شده را زنده گرداند.
من از پیامبر خدا ☺ شنیدم که گفت: «روز قیامت رهبر ستمگر را بیاورند که نه یاوری دارد و نه کسی از او پوزش خواهی میکند، پس او را در آتش جهنم افکنند، و در آن چنان میچرخد که سنگ آسیاب، تا به قعر دوزخ رسید سپس به زنجیر کشیده شود».
تقیّه در حکومت نامشروع
باب الولایه، یکی از ابواب فقهی است که پس از تقسیم ولایت به ولایت جائر و عادل، (حکومت نامشروع و مشروع) مبحث تقیّه مطرح میشود.
تقیّه یکی از مباحث اساسی و کلیدی در حکومت جائر و احکام مرتبط با حاکمیّت نامشروع است.
بنابراین یکی از احکام مرتبط با ولایت جائر، که مورد بحث و پژوهش قرار میگیرد، مبحث تقیّه است. وقتی بحث ار مشروعیّت تمرّد در ولایت جائر مطرح است به دنبال آن لازم است حکم تقیّه نیز روشن شود. تا بر اساس آن آشکار گردد که چگونه مکلّف موظف است به دلیل رعایت تقیّه، در حاکمیّت سیاسی جائر دست از تمرّد بردارد و با ولایت جور همراهی نشان دهد.
با نگاهی گذرا به تاریخ زندگی ائمه ♣ به خوبی در مییابیم که آن بزرگواران مطلقا حاکمان اموی و عباسی را مردمی و اسلامی نمیدانستند و نه تنها هیچگاه آن ها را تأیید نمیکردند بلکه به آنان با دید غاصب جائر و ستم پیشه مینگریستند و جماعت شیعه را (جز افراد بسیار معدودی در هر دستگاه از قبیل علی بن یقطین) از معاونت و همکاری با آن ها بر حذر میداشتند.
با این حال گاهی در جایی که مصلحت حفظ شیعه و بقای مکتب تشیّع در مراوده و ارتباط با دستگاه حکومت بوده است میبینیم نشستهایی نیز با آنان داشتهاند و ظاهرا خود را بر کنار از اتهامات وارده مینمایاندهاند.
ژرفنگری بیشتر در سیره و روش زندگی امامان معصوم ♣ سطح وسیعتری را در عمل و رفتار تقیّهآمیز نشان میدهد. با این رویکرد میبینیم تقیّه در روابط با استیلای حکام جور (حکومت نامشروع) بر امت اسلامی و ترس از تعدی و ستم آنان تا این حد و به این نسبت رواست.
داود رقّی میگوید: گروهی از شیعیان آمده بودند دربارهی پوشیدن لباس سیاه از امام صادق ☻ بپرسند. دیدیم امام ☻ نشسته است وجبّهای سیاه با کلای سیاه و کفشی که داخل آن سیاه بود پوشیده بود سپس قسمتی از آن را باز کرد و فرمود: پنبهی آن هم سیاه است و از آن، پنبهی سیاهی را خارج نمود، سپس فرمود: دلت را سفید کن هر چه میخواهی بپوش[۳۱۰]
این حدیث گویای تقیّهی امام صادق ☻ در جو خفقان با دولت عباسی است که شعار سیاه را نشان دولت خود قرار داده بودند در این شرایط میبینیم امام ☻ با پوشیدن سیاه خود را همگون جماعت ساخته است و به شیعه نیز توصیه میکند که شما هم روی رنگ حساس نباشید.
امامان ♣ نه تنها خود عملا شیوهی تقیّه را در پیش گرفته بودند بلکه شیعیان را هم امر به تقیّه میکردند.
امام صادق ☻ در جواب عمار بن ابی الاعوض فرمود:
«اما علمت ان اماره بنی امیه کانت بالسیف و العسف و الجور و ان امامتنا بالرفق و التألیف و الوقار و التقیّه و حسن الخلطه و الورع و الاجتهاد فرغبوا الناس فی دینکم و فیما انتم فیه»[۳۱۱]
مگر نمیدانی که فرمانروایی بنی امیه بر اساس تکیه بر شمشیر و فشار و ستمگری بود در حالی که امامت ما روی مدارا، مهرورزی، بزرگ منشی، تقیّه، خوش برخوردی، پارسایی و سختکوشی تکیه دارد و در نتیجه رغبت مردم به شما و آیینی که دارید بیشتر میشود.
بنا به گواهی اسناد و دلالت پارهای از روایات، امامت امام کاظم ☻ در زمانی آغاز شد که خفقان و ترور بر شیعیان اهلبیت ♣ به شدت حاکم بود چنانکه امام صادق ☻ نتوانست امام بعد از خود را با صراحت تعیین نماید که این موضوع باعث مشکلاتی در شناخت امام گردید. این در حالی بود که ائمهی مذاهب و فرق اسلامی دیگر در کمال امنیّت و آزادی به نشر تعالیم خود میپرداختند.
روایت زیر که آن را هم شیخ مفید و هم کشی نقل میکنند گویای همهی این موارد است:
هشام بن سالم میگوید: من و مؤمن الطاق موقع رحلت امام صادق ☻ در مدینه بودیم مردم فکر میکردند که عبدالله عهدهدار امامت است، رفتیم و از او سؤالاتی کردیم دیدیم نه او حامل علم امام نیست سرگردان در کوچهها میکشتیم و نمیدانستیم چه کنیم برای دریافت پاسخهای خود به که و به کدام سوی باید مراجعه کنیم: مرجئه، قدریه، زیدیه، معتزله، خوارج؟ عبدالله هم که وضعش معلوم شد.
در همین اثنا، پیرمردی را دیدم که به من اشاره میکند بیا، من او را نمیشناختم و ترسیدم مبادا از جاسوسان حکومت باشد لذا به مؤمن الطاق گفتم: از من فاصله بگیر که او فقط با من کار دارد تا اگر مشکلی پیش بیاید تو گرفتار نشوی. هرطور بود ناچار با آن شخص میرفتم و احساس میکردم چارهای ندارم تا این که دیدم مرا به خانهی امام موسی کاظم ☻ برد و خودش بیرون رفت. امام ☻ رو به من کرد و گفت: بیا داخل اتاق. وارد شدم امام ☻ گفت: نه سوی مرجئه نه سوی قدریه، نه سوی زیدیه نه سوی معتزله و نه هم سوی خوارج، سوی من، سوی من، سوی من.
گفتم: پدر شما درگذشت، گفت آری. گفتم عبدالله خیال میکند جانشین ایشان است، فرمود: او میخواهد هیچ کس خدا را نپرستد. گفتم پس به که باید مراجعه کنیم؟ فرمود: اگر خدا بخواهد تو را راهنمایی میکند. گفتم: شما هستید؟ فرمود: من چیزی نمیگویم با خود گفتم: باز هم به چیزی نرسیدم دوباره پرسیدم قربانت گردم شما بر خود امامی دارید؟ فرمود: نه آنوقت بود که هیبت او بیشتر از پدر بزرگوارش که بر او وارد میشدم مرا گفت: گفتم اجازه هست از شما چیزی بپرسم؟ فرمود: بپرس تا بدانی، لیکن چیزی را فاش مساز که اگر فاش سازی سرت را میبرند. بعد از امام ☻ سؤالاتی کردم دیدم دریایی است. گفتم: فدایت شوم شیعهی تو و پدرت، در گمراهی افتادند، اجازه بده آنان را ببینم و به تو راهنماییشان کنم. اما شما که از من برای کتمان این امر پیمان میستانی امام ☻ فرمود: اگر رشد فکری و ایمانی در کسی دیدی اشکالی ندارد اما تو هم از آنان پیمان بگیر که فاش نسازند، زیرا فاش ساختن همان (اشاره به گلوی خود) فرمود: ذبح شدن همان[۳۱۲]
هارون خلیفهی مقتدر عباسی با حبس و قتل شیعیان و یاران امام صادق ☻ و امام کاظم ☻ چنان رعب و تروری ایجاد نموده بود که هیچ کس نمیتوانست حتی ابراز تشیّع کند تا چه رسد به آنکه با امام ☻ مراوده داشته، فعالیت عقیدتی، سیاسی داشته باشد در این دوره پرخفقان همه ساکت شده بودند و راه تقیّهی شدید را در پیش گرفته بودند و این نوع موضعگیری بنا به دستور خود امام ☻ بود.[۳۱۳]
لازم به توضیح است اگرچه ائمه ☻ در برابر حکام جور این چنین تقیّه میکردهاند لیکن این تقیّه فقط تا آنجا بوده است که موجب کتمان احکام الهی نشود و لذا میبینیم گاهی که وظیفه را در بیان احکام الهی میدیدهاند، بیپروا نسبت به آن اقدام میکردهاند و بسا این اقدام موجب شهادت آنان نیز میگردیده است.
تقیّه در حکومت مشروع
آیا در حکومت مشروع جای تقیّه وجود دارد؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید یادآور شد همانطور که در مباحث قبل گفته شد، تقیّه به دو قسم فردی و سیاسی (حکومتی) تقسیم میشود که باید در اینجا حکم هر کدام در حکومت مشروع مورد بحث قرار گیرد.
الف) تقیّه فردی
تقیّه فردی آن است که برای انسان در حالات خاصی شرایطی به وجود آید که موجب شود انسان بر خلاف اعتقاد خود عمل کند. این نوع تقیّه اختصاص به حکومت مشروع و نامشروع ندارد. بلکه هر جا که شرایط تقیّه مثل خوف و ضرر فردی، ایجاد شود. تقیّه جایز و بلکه واجب است. امام باقر ☻ میفرماید: « التَّقِیَّهُ فِی کُلِّ شَیْءٍ یُضْطَرُّ إِلَیْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّه»[۳۱۴] در هر موردی آدمیزاد به تقیّه ناچار شود خداوند برایش حلال ساخته است.
ب) تقیّه حکومتی (سیاسی)
تقیّه حکومتی آن است که تقیّه را در مسائل اجتماعی و خصوصا در مسائل سیاسی اجتماعی که به حکومت و حاکمیّت بر میگردد مطرح باشد که این نوع تقیّه مسلّما برای شهروندان مسلمان نسبت به حاکمیّت و برعکس معنا ندارد. زیرا مبنای سیاستها و برنامهها در حکومت عدل، برقراری عدالت و احکام الهی است. و حال آنکه جای تقیّه سیاسی موردی است که خوف از جان و مال و آبرو … از ناحیه حاکمیّت وجود داشته باشد و این در مورد حاکمیّت مشروع منتفی است ولی تقیّه حکومت نسبت به دشمنان و سایر حکومتهای طاغوتی مسلّما تقیّه یکی از اساسیترین سیاستهاست که با بکارگیری تقیّه موجب گسترش قلمرو و حاکمیّت اسلام خواهد شد.
حقوق شهروندی در حکومت نامشروع
از دیدگاه اسلام، استبداد و خودرأیی در همه امور مردود است، به ویژه در امور سیاسی و حکومتی، و اسلام به کسی این حق و اجازه را نمیدهد که عقیده و نظر خود را بر دیگران تحمیل کند، لذا تحمیل هر نوع حکومتی بر مردم اعم از حکومت حق یا باطل امری ناپسند است و در صورتی که مردم در برابر حکومت حق، ایستادگی کنند و به هر دلیلی- ولو از روی جهل و نادانی – حاضر به اطاعت از آن نگردند حاکم اسلامی حق ندارد با اجبار مردم را به اطاعت از خود وادار کند. هم چنین نمیتواند با بهره گرفتن از سیاستهای قهر آمیز و یا زور و کشتار مردم و توسل به خدعه و حیله و دروغ و امور غیر شرعی، آنان را تحت فرمان خود درآورد، زیرا در این صورت حاکم عدل نیز حاکم جور محسوب شده، و هیچ تفاوتی بین آن ها نخواهد بود.[۳۱۵]
امیرالمؤمنین علی ☻ در سرزنش اهل کوفه خطاب به آن ها میفرماید: « …وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیمُ أَوَدَکُمْ، وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ لَا أُصْلِحُکُمْ بِفَسَادِ نَفْسِی…»[۳۱۶]
و من میدانم که چگونه باید شما را اصلاح و کجیهای شما را راست کرد، اما اصلاح شما را با فاسد کردن روح خویش جایز نمیدانم. «هدف وسیله را توجیه نمیکند»
حق تمرد و سرپیچی
اسلام روابط بین حاکمان و مردم را بر اساس حقوق آن ها پایهریزی کرده و هر یک را در برابر دیگری مسئول قرار داده است. بنابراین همانگونه که افراد در جامعه از حقوقی برخوردارند، وظایفی را نیز در برابر حکومت بر عهده دارند. سؤالی که در اینجا مطرح است این است که آیا وظیفه شهروندان اطاعت از حکومتهاست و یا حق مخالفت و تمرد و شورش بر علیه حکومتها را دارند؟
در پاسخ باید گفت: از دیدگاه اسلام تمرد و شورش علیه حکومت، به طور مطلق ممنوع نیست، هر چند برخی از مکاتب و مذاهب چنین حقی را برای شهروندان قائل نیستند.
در ابتدای بحث به بررسی حق تمرد در اندیش سیاسی اهل سنّت و سپس به بررسی این بحث در نظام سیاسی شیعه میپردازیم.
نظریه سیاسی اهل سنّت
بر اساس آنچه از انظار بسیاری از عالمان سنّی به دست میآید این است که آن ها حق تمرد را همچنانکه در برابر سلطان عادل صحیح نمیدانند، در برابر سلطان جائر نیز مشروع نمیدانند و تمرد و نافرمانی از حکام دولت جور را جائز نمیشمرند. چنانکه از احمد بن حنبل نقل شده است که:
«علیکم بالنکره بقلوبکم و لا تخلعوا یدا من طاعه و لا تشقّوا عصا المسلمین» [۳۱۷]
در برابر حاکم فاسق با قلوب خود انکار کنید ولی در برابرش مقاومت نکنید و عصای مسلمین را شق نکنید
به نظر میرسد عمده دلیل اهل سنّت بر این نظریه ادله نقلی و عقلی میباشد که در ادامه آن ها را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم
دلیل اول : ادله نقلی حرمت تمرد
از جمله این ادلّه حدیثی است که در صحیح مسلم، باب فی طاعه الامر وان منعوا الحقوق: باسناده عن علقمه بن رائل الحضری عن ابیه آمده است: سأل سلمه بن یزید الجعفی رسول الله ☺ فقال: یا نبیّ الله ارایت ان قامت علینا امراء یسئلونا حقّهم و یمنعونا حقّنا فما تأمرنا؟ فاعرض عنه، ثمّ سأله فاعرض عنه ثمّ سأله فی الثالثه فجذ به الاشعث بن قیس و قال: و اسمعوا و اطیعوا فانّما علیم ما حمّلوا و علیکم ما حمّلتم.[۳۱۸]
در همین باب مسلّم روایت دیگری نیز آورده است از جمله عن ابی هریره عن النّبی ☺ قال: من اطاعنی فقد اطاع الله و من یعصی فقد عصی الله و من یطع الامیر فقد اطاعنی و من یعصی الامیر فقد عصانی[۳۱۹]
راهنمای نگارش پایان نامه درباره تقیّه و جایگاه آن در فقه سیاسی- فایل ۱۵