زمانی که کجروان و بد رفتاران تنبیه و نظارت نمی شوند، رفتار ناهنجار آن ها به سرعت در جامعه انتشار می یابد و از طرفی دیگر قبح گناه و ناهنجاری کاهش پیدا می کند، با ادامه قانون شکنی ها ساختار و فرهنگ جدیدی بر جامعه حاکم می گردد و فشار بر علیه نیروهای صالح زیاد می شود . تهمت و توطئه و شایعه پراکنی ها بر علیه صالحان زیاد می شود و مردم از افراد صالح رویگردان می شوند این امر سبب حذف آن ها از امور می شود . و بدان و اشرار جایگزین آن ها شده و حاکمیت جامعه را در دست می گیرند . این امر زمینه ساز ظهور انواع بلاهای اجتماعی و دینی می شود . می توان گفت سایر آسیب های اجتماعی که ذیل این قسمت بیان می شود از تبعات آسیب اول می باشد .
۲ـ مسخ ارزشها
«وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلَى حُسْنِ الْحِیلَهِ مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ قَدْ یَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَهِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِه [۲۸۴]
ما در زمانى قرار گرفتهایم که اکثر مردم آن مکر را زیرکى پندارند، و نادانان چنین کسانى را به مهارت در چاره جویى نسبت دهند. آنان را چه شود خدا نابودشان کند انسان واقف به تحولات راه حیله را مىبیند، ولى امر و نهى حق مانع از حیلهگرى اوست،»
۳ـ رشد باطل و منزوی شدن حق
«سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِل……وَ لَا فِی الْبِلَادِ شَیْءٌ أَنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکَرِ[۲۸۵]
پس از من به زودى بر شما روزگارى رسد که در آن چیزى پنهانتر ازحق، و آشکارتر از باطل نباشد ……… و در شهرها چیزى بدتر از معروف، و بهتر از منکر پیدا نشود.»
در چنین جامعه ای انواع بیماری های اجتماعی نظیر؛ دروغ گویی ، پیمان شکنی ، پیروی از هوس ها ، رشوه گیری، تجاوز و تعدی ، بدگویی ، اتهام ، تمسخر ، علنی شدن گناهان و کارهای قبیح، فساد زنان ، بی حیایی ، ناامنی، قتل و ظلم پیش می آید .
۳ـ۳ـ۵ـ تذکر
گاهی با تذکر می توان، از وقوع تخلف های بعدی، پیشگیری کرد. امام از این شیوه غافل نبوده و با تذکراتی همه جانبه، تلاش می کردند، جلوی خلاف و فساد اشخاص را بگیرند. تذکرات آن حضرت صرفا در حد تذکرات خشک و بی روح اداری نبود ، بلکه جنبه سازندگی و تربیتی داشت :
۱ـ تذکر به عثمان بن حیف
«مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُمِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیْقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ[۲۸۶]
خیال نمىکردم مهمان شدن به سفره قومى را قبول کنى که محتاجشان را به جفا مىرانند، و توانگرشان را به مهمانى مىخوانند به لقمهاى که بر آن دندان مىگذارى دقت کن، لقمهاى را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افکن، و آنچه را مىدانى از راههاى حلال به دست آمده بخور»
حضرت در این نامه نسبت به حلال و حرام بودن غذا، پیروی از امام، توجه به فقرا، قناعت، ورع و تقوا و دوری از لغزشگاه ها تذکر دادند.
۲ـ تذکر به شریح قاضی
شریح بن حارث، قاضى امیر مؤمنین، خانهاى در دوران حکومت وى، به هشتاد دینار خریدارى کرد. این خبر به على ۷رسید. شریح را خواست و به وى فرمود: «به من خبر رسیده است که خانهاى را به هشتاد دینار خریدهاى و برایش سند نوشتهاى و گواهانى بر آن گرفتهاى».
شریح گفت: همینطور است، اى امیرمؤمنان!
[راوى گوید:] خشمآلود به وى نگاه کرد و فرمود: «اى شریح! بدان که به زودى کسى سراغت آید که در سندت ننگرد و از گواهانت نپرسد، تا اینکه تو را از خانه بیرون کرده، به گور، تسلیمت کند، برهنه از همه چیز. اى شریح! بنگر مبادا این خانه را از ثروت دیگران خریده باشى یا پول آن را از غیرِ حلال به دست آورده باشى، که در این صورت، در دنیا و آخرت، زیان دیدهاى. بدان اگر به هنگام خرید نزد من مىآمدى، برایت سندى این چنین مىنوشتم که این خانه را به یک درهم یا بیشتر نمىخریدى.
«بَلَغَنِی أَنَّکَ ابْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِینَ دِینَاراً وَ کَتَبْتَ لَهَا کِتَاباً وَ أَشْهَدْتَ فِیهِ شُهُودا[۲۸۷]
به من خبر رسیده خانهاى به هشتاد دینار خریده، و برایش سند نوشته، و بر آن گواهانى گرفتهاى»
آن حضرت مرگ و معاد را به شریح یادآوری کرد و دلبستگی به دنیا را به دلیل فراموشی معاد دانست و نسبت به داشتن درآمد حلال تذکر داد.
۳ـ۳ـ۶ـ مجازات
یکی از سیاست های کلی و تاریخی در مقابله با کجرویها و ناهنجاریهای جامعه ، سیاست تنبیه و مجازات کجروان است . همان گونه که قدردانی از نیکوکار آثار و برکات زیادی دارد و سبب رشد و بالندگی شخص و جامعه می شود. تنبیه و مجازات خطا کار، هم در جای خود بسیار تأثیرگذار و مفید و هم برای جامعه، پند آموز و سودمند می باشد. زیرا هم می تواند عاملی بازدارنده و بیم دهنده در مقابل ارتکاب جرم باشد و هم سبب جبران خسارتهای وارده را می کند و هم از ارتکاب مجدد جرم مجرمین جلوگیری می کند. امیرالمؤمنین ۷در اداره جامعه آن زمان علاوه بر تشویق از تنبیه و مجازات نیز استفاده می کرد. زیرا افرادی به هیچ طریقی حاضر نبودند با حق همراه شوند، پس باید مجازات شوند امیرالمؤمنین ۷می فرماید:
«مَنْ لَمْ یُصْلِحْهُ حُسْنُ الْمُدَارَاهِ أَصْلَحَهُ سُوءُ الْمُکَافَاهِ[۲۸۸]
هر کس با خوش رفتاری اصلاح نشود ، با کیفر کردن اصلاح می شود»
مجازات سبب اصلاح و درس عبرتی برای سایرین است . آن حضرت در این کار هرگز مسامحه نمی کردند و می فرمودند:
«وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَان[۲۸۹]
به جان خودم قسم در جنگ با کسى که با حق مخالفت کرده، و در گمراهى قدم نهاده مداهنه و سستى نمىکنم»
در سیره عملی و شیوه مدیریتی امام۷نمونههای زیادی نیز وجود دارد، که آن حضرت با کارگزاران متخلّف به شدت برخورد می کرد، خصوصا نسبت به افرادی که از بیت المال سوء استفاده می کردند وبا توجه به نوع تخلفشان آن ها را مجازات می کرد . این مطلب از نامه هایی که آن حضرت به کارگزاران خود نوشته اند و برخوردی که با متخلفان نمودند به دست می آید.
حضرت در برخورد با متخلفان هیچ تبعیضی قائل نبود و در این مرحله نیز عدالت را به شایستگی رعایت می کرد. حتی برای خویشاوندان نزدیک خود و یاران دیرین و با وفا تفاوتی با دیگران نمی گذاشت. در نامه ای که خطاب به یکی از کارگزان متخلف خود نوشته اند ، قسم خوردند که اگر حسن و حسین ۷هم چنین کاری کرده بودند، با آنها چنین برخوردی می کردم :
«وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتَ مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَهٌ وَ لَا ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَهٍ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ أُزِیحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا [۲۹۰]
به خدا قسم اگر حسن و حسینم آنچه را تو انجام دادى انجام مىدادند، از من نرمشى نمىدیدند، و به مرادى نمىرسیدند، تا اینکه حق را از آنان باز ستانم، و باطلى را که از ستمشان به وجود آمده نابود سازم.
همچنین در برخورد با برادرش عقیل و یار دیرنش کمیل ، هیچ گونه تسامح و یا تبعیضی قائل نبود. »
عکس العمل آن حضرت هنگام برخورد با متخلف به چند صورت بود:
۳ـ۳ـ۷ـ تنبیه
تنبیه از باب تفعیل و ماده «نبه» است و در کتب لغت عربی چنین معنا شده :
القیامُ و الانْتِباهُ من النوم، و انْتَبَهَ من نومه: استَیقَظ، و التنبیه مثله [۲۹۱]: برخاستن و بیدار شدن از خواب غفلت
در فرهنگ فارسی : بیدار کردن، بیاگاهانیدن، واقف کردن بر چیزی، آگاه و هوشیار کردن[۲۹۲]
در اصطلاح عبارت است از : ارائه یک محرک آزار دهنده به دنبال یک رفتار نامطلوب برای کاهش آن رفتار[۲۹۳]
تنبیه و مجازات زمانی معنی درست پیدا می کند و نقشی بیدار کننده و اصلاح کننده داشته باشد و بر اساس آدابی صحیح اجرا شود و تلاش گردد که آن زمینه های خطا از بین برود. تنبیه برای بیداری است و باید کاملا متناسب با شخص و خطائی که از او سر زده باشد و نباید برای تشفّی خاطر و ارضای خود و یا انتقام جوئی صورت بگیرد. تنبیه به عمل و صفت بد شخص تعلق گیرد تا شخص از بدی جدا شود و نباید شخصیت او مورد اهانت و حقارت قرار گیرد . تنبیه باید حساب شده و دقیق باشد و از حد و اندازه نگذرد آن حضرت می فرماید:
«ألإفراط فى الملامه یشبّ نار اللّجاجه[۲۹۴]
افراط در سرزش لجاجت را زیادتر می کند»
امیرالمؤمنین ۷هیچ گاه در اولین قدم اقدام به تنبیه و مجازات خطا کار نمی کرد. در مرحله اول با آموزش صحیح، درستکاری را به مردم یاد می داند، سپس راه های ارتکاب جرم را می بستند، اگر باز هم افرادی تخطی می کردند به نسبت جرمشان إعمال مجازات می کرد .
حضرت در عهدنامه مالک اشتر بعد از سفارش به استخدام درست کارگزاران و کارمندان، سفارش می کند، آنها را به خوبی تأمین نماید تا نیازی به خیانت نداشته باشند و اگر بر اثر حرص و طمع دست به خیانت بزنند با شدت و بدون تساهل و تسامح مجازات شوند تا کسی جرأت بر خیانت پیدا نکند.
«ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَیْهِمُ الْأَرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِکَ قُوَّهٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ وَ غِنًى لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَیْدِیهِمْ وَ حُجَّهٌ عَلَیْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَکَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَکَ ……. فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یَدَهُ إِلَى خِیَانَه …….. فَبَسَطْتَ عَلَیْهِ الْعُقُوبَهَ فِی بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّهِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِیَانَهِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَهِ [۲۹۵]
سپس جیره آنان را فراوان ده، زیرا این برنامه براى آنان در اصلاح وجودشان قوّت است، و از خیانت در آنچه زیر دست آنان مىباشد بىنیاز کننده است، و اگر از فرمانت سر بر تابند و یا در امانت خیانت کنند بر آنان حجّت است……. اگر یکى از آنان دست به خیانت دراز کند …… او را به جرم خیانت کیفر بدنى بده، و وى را به اندازه عمل ناپسندش عقوبت کن، و سپس او را به مرحله ذلّت و خوارى به نشان، و داغ خیانت را بر او بگذار، و گردن بند عار و بد نامى را به گردنش بینداز»
حتی گاهی لازم است، در مواردی شدت عمل بیشتری نشان داد و از تنبیه بدنی استفاده کرد . امیرالمؤمنین۷ معمولا در حوزه مسائل اقتصادی و بیت المال اگر خطایی ملاحظه می کردند، در برخورد شدت عمل به خرج می دادند:
هنگامی که برادرش عقیل به فقر و پریشانی دچار گشته بود، با اصرار تقاضای مقداری گندم مازاد بر حق خویش از بیت المال مسلمانان داشت و گمان میکرد، به سبب قرابتی که با خلیفه دارد، درخواستش مورد اجابت واقع میشود، حضرت از این کار امتناع کرد و راضی نشد، حق دیگران را به برادر بدهد. و در سخنی، به شدت عقیل را نسبت به این درخواست نابجا سرزنش میکند.
«ولَهُ حَدِیدَهً ثُمَّ أَدْنَیْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِیَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِیجَ ذِی دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ کَادَ أَنْ یَحْتَرِقَ مِنْ مِیسَمِهَا [۲۹۶]
در این اثنا آهن پارهاى را گداخته و به بدن او نزدیک کردم تا مایه عبرتش شود، ناگهان چون ناله بیمار از حرارت آن آهن پاره ناله زد، و نزدیک بود از آن آهن گداخته بسوزد»
۳ـ۳ـ۸ـ تشبیه تحقیر آمیز
یکی از اقتضائات سخن بلیغ مطابقت با حال و مقال مخاطب باشد.گاه باید با ملاطفت و شعر و استعاره و مجاز سخن گفت و گاه در فضایی متفاوت، بحث از حماسه و جنگ و شجاعت است. در جایگاه حماسی نمی توان عارفانه سخن گفت، همان گونه که در جایگاه موعظه نباید، حماسی صحبت کرد . از این رو یک سخنور بلیغ ابتدا جایگاه حال و مقال مخاطب را در نظر می گیرد، سپس به ایراد سخن می پردازد . زمانی که به فضای صدور بیانات آن حضرت توجه می کنیم، در می یابیم، علت لحن تحقیرآمیز امام چه بوده است .
۱ـ خطاب به مردم کوفه
کوفه از لحاظ موقعیت جغرافیائی شهری نظامی و محل تجمع سپاهیان بود که در سه سال آخر حکومت آن حضرت دچار ضعف و تزلزل شد . کوفیان به وظایفشان که دفاع از کیان حکومت بود، عمل نمی کردند و به بهانه های مختلف ، به جنگ نمی رفتند . تا جائی که سپاه معاویه به راحتی اقدام به تعدی و تجاوز می کرد .
سفیان بن عوف به دستور معاویه با شش هزار سرباز به شهر هیت که در قلمرو حکومت امیرالمؤمنین۷ بود، حمله کرد، در حالیکه همه ساکنان آن شهر از ترس فرار کردند . سپس به شهر انبار حمله کردند در حالیکه از پانصد سربازی که در پادگان انبار بود، همگی فرار کرده و فرمانده آن ها به همراه ۳۰ نفر جنگید و شهید شد.
سفیان بن عوف غامدی می گوید: و به خدا سوگند اندکی درنگ نکرده بودیم که دیدم مردان عراقی در حالی که سوار بر شتران بودند، از لشکر علی ۷ میگریختند و به ما میپیوستند .مردی از مردم انبار به حضور علی۷ آمد و این خبر را به او داد. علی ۷به منبر رفت و برای مردم خطبه ایراد کرد و چنین فرمود:
همانا این برادر بکری شما در انبار کشته شده است، او مردی ارجمند بود و از آنچه پیش میآمد بیمی نداشت و آنچه را در پیشگاه خداوند است بر دنیا برگزید. اکنون به تعقیب غارتگران بشتابید، تا آنان را دریابید و اگر از شکست آنان طرفی ببندید آنان را تا هنگامی که زنده باشند از عراق راندهاید .
در این هنگام سکوت فرمود به امید آنکه به او پاسخ دهند یا حداقل کسی سخنی گوید، ولی هیچکس سخنی نگفت و چون سکوت آن ها را ملاحظه کرد، از منبر فرود آمد و پیاده به سوی نخیله حرکت کرد.[۲۹۷]
راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره : روش مواجهه با هنجارها و ناهنجارهای اجتماعی با تأکید بر ...