در رهیافت فلسفی ربط آدم با خدا براساس امکان فقری، ربطی محضه . اینجوری در بینش فلسفی، آدمی از یه سو عین ربط و تعلق به ذات باری و شأنی از شئون حق تعالی بوده و از طرف دیگه، خدا غایت وجود و مقصد تکامل انسانه. براین پایه، رسیدن به خداباوری و تعلق به ذات حق ، حتماً منتهی به خودیابی و توجه به نفس و خودمون حقیقی واسه آدم مسافر میشه.
ملاصدرا، محور بحثای عقلی رو معرفت حقیقت هستی دونسته، و مسائل رو به اون اصل برگشت داده؛ همه معارف یه اصله و اون شناخت حقیقت وجوداست(ملاصدرا، ۱۳۷۶: ۴)
روش صدرا چنانه که همه علوم فلسفی رو به چهار شاخه تقسیم میکنه. اصلکلیدی صدرا در این دسته بندی، حرکت عرفانی حقیقت بشریه که آدم جست وجوگر باید از چهار مرحله اون بگذره. دلیل آوردن عقلیکه میتوان واسه این روش استفاده کرد همون تعریف ایشون از فلسفه س؛ فلسفه یعنی تلاش جهت تحصیلکمال نفس بشری از راه شناخت حقیقت وسایل و حکم به وجود اونها به واسطه دلیل برهانی و نه حدس یا تقلید کور.(۲۵) ( حسن زاده آملی، ۱۳۸۸: ۱۲۳)
پس اگه هدف فلسفه تحصیلکمال نفس از راه کسب معرفت درسته، پس راه معرفت باید همون روش نفس باشدکه با روش معرفت یکیه اینجوری مراحل نفس در سفر به طرف کمال، علوم هستن؛ یعنی مراحلی ازمعرفت که در نظریه ما درباره سیستمای برابر با زیر نظام هاست. علوم برابر با اون سفرها در سیستم ایشون به شکل: وجود شناسی، جهان شناسی، الهیات و علم النفس جای میگیرد (آچیک گنج،۱۳۸۰: ۹).
ملاصدرا در مقدمه کتاب ارزشمندش، «اسفاراربعه» با الهام از «اسفار چهارگانه عرفا» چهار سفر عقلی رو مطرح کرده. واقعا، اون بیان ظاهری سفر رو واسه توصیف پروسه عقلی ای به کار میگیرد که آدم از راه اون، معرفت کاملی به دست میآورد، نه واسه تکاملِ «وجودی ای» که در آثارکلاسیک عرفانی از اون سخن گفته شده. اسفار ایشون به معنی مراحل تحصیل معرفت کامل مابعد الطبیعهه (نصر، ۱۳۸۷: ۹۵). عبارت توضیحی ملاصدرا در مقدمه ای اسفار اینطوریه:
بدونکه سالکان از عارفان و اولیای الهی رو چهار سفراست: اول سفر از خلق به حق،دوم سفر در حق به حق.سوم که مقابل اوله از حق به خلق به حق-چهارمکه از وجهی مقابل دومه سفر در خلق به حقه. (ملاصدرا،۱۳۸۳: ۱/۲۷)(۲۶)
آدم سالک صدرایی، در سفراوّل فقط با مرکب عقل حرکت میکنه اما، همه مسیرها و آیات آفاقی و انفسی رو می بینه. و همه این راه رو با برهان طی میکنه و وقتیکه به وجود الهی می رسه درآنجا هم برهان همراه انسانه. ازاین مقطع، سفر دوم سالک شروع میشه که در این سفر سیر حرکت از مراحل و مراتبی از حقه به سمت مراتب برتر وکاملتر. که مراد از این سفر، سفر « من الحق الی الحق بالحق» است. در سفر سوم که سفر« من الحق الی خلق بالحق» است، عقل و وحی به کمک آدم میآیند همه چیزی که رو که نظام امکان به اون شکل میگیرد و به قدرت الهی ایجاد شده مجرای حرکت و سلوک سالکه. و در این نگاه سالک نظام رو از دید دیگه می بینه و اندازه و مراتب فعل و اثر اونها رو در جهان امکان مطالعه میکنه. در این دفتر اون، حقیقت نمودار میشه جلوه های ساختگی و جلوه های تدوین، آدم عاقل سالک در این سفر پیدا میکنه که ساخت با همه عظمتش در مقابل تدوین ناچیزه، یکی عمله و دیگری علم با فهمیدن و پیدا کردن علمی عملی این دو حقیقت آماده می شه تا سفرچهارم راکه سفر پایانی سالکه طی کنه. در سفرچهارم « من الخلق الی بالحق» آدم عاقل حکیم در میدون انسانی حرکت میکنه اما در صحبت حقه و در این فرصت هر چی رو که بشر واسه تعالی و شکوفایی نشأ طبیعت، برزخ و قیامت نیاز داره از سفر انفسی گرفته تا سفر آفاقی در اختیار داره همه اون چه واسه خوشبختی وجودی خود می خواد ( جوادی آملی،۱۴۴/ ۱۴۵).
باتوجه به این توضیح خلاصه، تلاش می شه به راه جدا از هم هم هر کدوم از جنبه های این چهار سفر عقلی آدم سالک عقلی توضیح داده شه.
۳-۳-۱٫ سفراوّل: وجود شناسی
فیلسوف با شروع سفر اونّل خود، به جستجو در امور عامه و فروعات اون می پردازه. وسیله و عاملی اساسی سالک در این سلوک، عقل اونه؛ سالک بررسی و شناخت امور عامه رو واسه مقدمه و ورود به سیر و سلوک بر خود لازم می دونه.
سلوک عقلی از روشنترین امرکه در خارج راسته،شروع می شه. چون که «هستی/وجود» اساسیترین مسئله در زندگی فردِ سالک درآغازین سفرشه و اون با آگاهی پیدا کردن به وجود و احکام اون، به بحث از اون در خارج به راه عام، و هم اینکه وجود وسایل، وجود موجودات و وجود برتر می پردازه. و در این نشاط و تلاش عقلی به اثبات و اصیل بودن هر کدوم از وجودات اطلاع کامل پیدا می کنی.
اون در سفر عقلی، اونّل به تعقل و تأمل در وجود خود، درآگاهی به هستی و احکام اون، جست و جو در هستیِ هر چیزی، اصیل بودن وجود و تحقق داشتن وجود و درآخر تأمل درآنچه که جنبه ای وجودی یه وجود برتر داره، میپردازه (نصر، ۱۳۸۷: ۹۶).
سالک، در این مرحله به اصولی دست مییابد که اولین اصل اون، اصیل بودن وجوده. اون با سلوک عقلی خود، به اختلافات و در عین حال اشتراکات موجودات اطلاع کامل پیدا می کنی و درمی یابد که هر کدوم از موجودات دارای مراتبی هستن و از یه اصل پیروی میکنه و اون مشکک بودن وجوده. آدم سالک یه به یه با گذروندن مراحل سفر اونّل به دنبال و تکامل عقلی/شناختی خویشه.
پس، سالک عقلی، سفر اونّل خود رو با وجود شروع میکنه و با نظریه هاش دربارهی وجود، ضرورت، امکان، نبود و وجود ذهنی ادامه میده، و با فهم و دریافت «جعل» و «تشکیک وجود» وارد بحث دلیل و معلول می شه. از دید ملاصدرا سالک در ادامه سفر خود، به یکی از مهمترین مباحث سفر عقلی اش می رسه: بحث حرکت و مخصوصا حرکت جوهری و در آخر محرک اونّل. پس، آخر این سفر اثبات وجودی برتره؛ وجود مطلقیکه با اثبات و اصیل پنداشتن اون یعنی «واجب الوجود» به مبدأ و دلیل اصلی «موجودات ممکن» می رسه. آدم عقلی با گذروندن مراحل این سفر، آخرسر با مطرح کردن اتحاد عاقل و مناسب وارد سفر دوم عقلی خود می شه.
۳-۳-۲٫ سفردوم: جهان شناسی
در سفر دوم، سالک عقلی با کمک وسیلهِ برهان و حفظ اصل وجود در سفر وجود به سیر در فلسفهی عالم و جهان، ادامه میده. در این وادی ملاصدرا با جواهر و اعراض شروع میکنه، در شروع به مقولات ده گانه ارسطویی می پردازه و بعد به بحث اعراض و فروعات اون. هم اینکه در ادامه به بحث حدوث و قدم عالم و به بیان عقاید جور واجور در بارهی اون، سفر رو ادامه میده.
در سفر عقلی دوم، سالک بعد از اثبات و روشن دونستن وجود و هستی چیزی که در اون زندگی می کنه به تأمل در خود عالم و هستی اون می پردازن. وقتی که آدم متوجه وجود حقانی خود گشت و به فقر ذاتی و وجود رابطی خود فهمید. اونگاه به سمت مبدأ اصلی شروع به حرکت می کنه. عالِمِ سالک عقلی به این می پردازه که خود به همراه عالم و جهان به سمت مبدأ اصلی در حرکت ان، حرکتی که نه در صفات و ویژگیها و مشکلات اون، بلکه حرکت در جوهرهی هر شی اتفاق می افته. آدم عقلی صدرایی در این مرحله به اثبات حرکت در جوهر ذات موجودات می پردازه و به تحولاتی که پشت سر میگذارن واسه رسیدن به مبدأ و مقصدی که در پیش رو دارن(نصر، ۱۳۸۷: ۹۶).
در اینجا باید به این مطلب مهم اشاره کرد که براساس اسفار الهی ملاصدرا، سفر دوم با سیر فی الحق بالحق شروع می شه، اما برابر اسفار عقلی که به روشنی در کتاب اسفار اون نمایانه. باید اول چگونگی مرحلهی سیر از خلق به حق رو توضیح داد. صدرا در اسفار عقلی خود اول به طبیعیات و به تعبیری به شناخت عالم می پردازه. اونگاه وارد وادی شناخت حق، اسماء و صفات اون می شه.
پس، با توضیح این مطلب که سالک چیجوری می تونه از مرحله خلق به حق برسه، سفر دوم رو با حرکت از حق به خلق اما همراه حق ادامه میده و با طی روش کردن این دو سفر، سالک عقلی وارد سفر سوم می شه، یعنی شناخت حق و اسماء و صفات اون.
۳-۳-۳٫ سفر سوم: خدا شناسی
آدم عقلی در مرحله بعد از شناخت عالم و احکام و ویژگیهای اون به موقفی رسیده که باید به ذات مبدأ و دلیل اصلی عالم و موجودات بپردازه. و با تأمل در اسماء و صفات و افعال واجب و رابطه وجود مطلق با موجودات ممکن و عشق ازلی وجود مطلق با اونها توجه کنه. در بیان دیگه، در مقامات جور واجور این سفر از وحدت و گفته ذاتی واجب و صفات حسنا و اسماء علیا و تنهایی این اسماء و صفات با همدیگه و نبود بینونیت و جدایی اونها از ذات باری تعالی بحث میشه (جوادی آملی، ۱۳۸۹: ۱۶/۱۷).
سالک عقلی در این مرتبه از همون شروع امر واسه درستی راه خود به اثبات علل و وجود مطلق پرداخته و بعد از اون به صفات واجب الوجود و افعالش و اونگاه رابطه افعال با عالَم و موجودات ممکن می پردازه. به بیان دیگه، فیلسوفان در وجود نظر میکنن و در نفس حقیقت اون تأمل می کنن. پس بر ایشون رو میشه که اون واجب بذاته و لذاتهه و با وجوب ذاتی اون بر بساطت و وحدانیت و علم ، قدرت، زندگی، اراده، سمع، چشم وکلام و بقیه اوصاف کمالی اون دلیل آوردن میکنه (نصر، ۱۳۸۷: ۹۷). بر این پایه، در این مرحله سالک عقلی با تسلطکامل بر معرفت وجود واجبی و تأمل در صفات و افعال اون به اندازهی ادراکش به حدی از کمالات می رسدکه خدا در آیات خود از اون به «خلیفه الله» تعبیر میکنه. (نصر، ۱۳۸۷: ۹۷)
نتیجه اینکه در این سفر، سالک عقلی با بحث از وجوب واجب و صفات و افعال اون، هم اینکه بحث از مشیّت و اراده الهیکه در جهان چیجوری عمل میکنه و به مسئلهی خیر و شر می رسه، سفر رو طی میکنه و اونگاه نسبت میان آدم و خدا رو مطرح می سازه و به این راه این سفر رو با یه رابطه منطقی آدم با خدا، مقدمهای واسه سفر آخرکه «خود شناسی و معاد شناسی» انسانه، قرار میدهد.
۳-۳-۴٫ سفر چهارم: خود شناسی
سالک عقلی در سفر آخر به مباحث علم النفس و معاد و رستاخیز آدم می پردازه. و با برگشت به سمت دنیا به کمال سفر خود فکر می کنه. صدرا در این رابطه اعلام می کنه:
فیلسوف و حکیم الهی در این مرحله آفاق و انفس رو آیات الهی می بینه و از این آثار بر وجوب وجود و ذات الهی دلیل میاره اینجور انسانی در سفر من الحق الی الخلق یه آدم استثناییه که از نظر طبیعی و ذاتی و ملکات و هیئات ارادی مراتب کمال رو با موفقیت به پایان برده و از فیوضات الهی بهره مند گردیده و در حد مشترک و واسطه بین عالم امر و عالم خلق شده و پذیرای حق و خلقه؛ چهره ای به سمت حق داره و چهره ای به سمت خلق؛ هم خلیفه خداونده و هم رهبری و ریاست آدمها رو برعهده داره (ملاصدرا، ۱۳۶۰: ۴۸۰).
در واقع، سفر چهارم سفریه که سالک از خلق به خلق با حق شروع میکنه. در این سفر خلایق و آثار و لوازم اونها رو مشاهده میکنه و به سود و زیان دنیوی و اُخروی آدمآگاه میشه و از مراجعه وکیفیت مراجعه اونا به طرف حق و هم از عوامل و انگیزه ها و مدافع و عوایق این مراجعه آگاه میشه. صاحب این مقام دارای مرتبهی نبّوت تشریع شده و نبی نامیده می شه که از مضار و اسباب خوشبختی و شقاوت خلایق خبر میدهد و سالک در همه اینها، با حقه. چون که وجودش حقانیه و التفاتش به خلایق اون رو از توجه به حق باز نمیداره (اسدی، ۱۳۸۶: ۴۲۵ -۴۲۷).
پس، این سفرکه پایان سفرهای انسانه با گذر از مراتب سلوک و رسیدن به کمال مطلوب و غایت محبوب، اونگاه با حق به طرف خلق واسه توضیح اونچه که بر ایشون گذشته و به ارائه یافته های این مراتب عالی پرداخت.
۳-۳-۵٫ سلوک عقلانی و خوشبختی انسانی
در فلسفه صدرایی هدف خلقت از پایهً رفتن به طرف کماله و هر موجودی رو به طرف کمال داره. در دنیایی خلقت واسه هر نقصی کمالی هست و واسه هر قوهی فعلیه. راه استکمالی موجودات ادامه پیدا میکنه تا مشکلها و مشکلها از بین برن و هر موجودی به آخر کمالیکه واسه اون متصوّره، برسه.
از دیدگاه ایشون، خود وجود و درک اون خیر و سعادته. هر چی وجود کاملتر و خالصتر باشه خیر و خوشبختی اون بیش تره و هر چی مشکل اون بیشتر، شرّ و شقاوتِ فزون تری درآن پیدا میشه. ملاصدرا درباره لذت حقیقی درکتاب المبدأ و المعاد میگوید:
لذت و خوشبختی حقیقی در خود وجود هستش خصوصاً در وجود عقلی و نوری. از این رو، در وجود حقیقی و در کمال مطلق ، لذت و خوشبختی واقعی معنا پیدا میکنه. چراکه بهترین، لذت و شوق وجودی و خوشبختی حقیقی واسه انسانه وبرترین لذتها و آروم بخش ترین آرامش هاست، بلکه (باید گفت)فقط به معشوق حقیقی نفسآروم میگیرد. چون که در اونجا هیچ درد و رنجی وکاستی و سختی وجود نداره. پس نفوسیکه در سیر استکمالی خود به عقل بالفعل و وجود نوری محض تبدیل شده در آرامشی قرار میگیرند که هیچ درد و رنجی ندارن و به وصالی می رسن که هیچ حرمان و هجرانی ندارن. این معانی بلند و وصول به مقام قرب الهی و محو در جمال و جلال معشوق حقیقی، در وهم نمیگنجد و خیلی از مردم عادی تنها الفاظی از این عالم معنا وعباراتی از این عشق حقیقی رو می شنون. (ملاصدرا،۱۳۸۱ :۲/۶۰۳)(۲۷)
نظر دیگرملاصدرا اینطوریهکه خوشبختی همون وجوده و شعور و معرفت به اون هم خوشبختی وکماله. موجودات دارای مراتب بهتر از همدیگه و متفاوتندکه افضل، اکمل اونها مرتبه وجود حق تعالیه. پایین ترین و پست ترین اونها وجود هیولا، زمان، حرکت و نظایرآنهاست. وجود هر چیز واسه خودش لذت بخشه.چون هر موجود، هم شعور و هم علاقه به خود داره. (ملاصدرا،۱۳۸۱: ۲/ ۶۰۱)(۲۸)
البته براساس فرق در مراتب وجود، خوشبختی حاصل از درک و مشاهده مراتب برتر و اشرف وجود هم دارای مراتبه. پس همون طورکه هر موجود، وجودش واسه خودش لذت بخشه، اگراز وجود علتشکه همه چیزش قائم به اونه، درک واقعی و حقیقی داشته باشه، مشاهده اون و شعور به اون هم واسه اون لذت بخشتر از مشاهدهی خودشه. چون دلیل قوام بخش ذات و محقق کمالات و حافظ هویّت اونه. بنابر این علاقه و شیفتگی به دلیل بیشتر میشه. وچون موجودات درمراتب وجودی متفاوتند پس خوشبختی که عبارت از شعور به وجود هم متفاوت و متفاضله و هماونقدرکه وجود قوای عقلی کاملتر و قویتر و اشرف از قوایی حیوونی، شهوی، غضبی و اشرف از قواییه که جون چهار پایان و دیگه حیوانات رو شکل میدهد،
هم اینکه خوشبختی در موجودات عقلانی برتر نسبت به خوشبختی در موجودات مادی و دنیوی لذت بخشتر وکاملتراست (ملاصدرا، ۱۳۸۱: ۲/ ۶۰۱) ملاصدرا در کتاب اسفار در این مورد با بیان کاملتر می نویسه:
وجود، عبارت از خیر و خوشبختی و شعورِ به وجود هم خیر و سعادته، ولی وجودات به واسطه کمال ونقص با هم متفاوت و بر هم فزونی و برتری دارن، پس هرچه وجود، تمومتر باشه،آمیزشش به شرّ و شقاوت بیشتره؛ کاملترین وجودات و برترینشان حق اونّل متعاله و پس ازآن، مفارقات عقلی و بعد نفوس، و پایینترین موجودات، هیولای اولین و زمان و حرکته و بعد از اون صورتای جسمی. (ملاصدرا، ۱۳۸۳: ۹/۱۲۱).(۲۹)
هم اینکه ایشون در جای دیگه این مطلب رو ادامه میدهد:
لذتحقیقی، وجوده، مخصوصا وجود عقلی، به واسطه خلوص و رهائیش از آمیزش با نبود، و به خصوص معشوق حقیقی و کمال واجبی، چون اون حقیقت وجوده که شامل همه جهات وجودیه، پس لذت بردن از اون، بهترین لذات و بالاترین آرامش هاست، بلکه خود راحت و آرامشیه که هیچ درد و رنجی با اون نیس. (ملاصدرا،۱۳۸۳: ۹/ ۱۵۹) (۳۰)
بر این پایه، از نگاه ملاصدرا کمال و تحقق در آدم چیزی یهو نیس. بلکه آدم باید ضمن داشتن استعداد کسب کمالات جورواجور تا بالاترینش رو کم کم و با تمرین نظری و عملی، افزایش معلومات و اتصال به عقل فعال و عقل الهی و پاک کردن نفس از زشتیها و منوّرگرداندن اون به زیباییها و در آخر خالیکردن درون از هر چی غیر الهیه، حاصلکنه که این نشون میده طی مراتب کمال واسه آدمای عادی که به زندگی دنیایی خوگرفته ان، چقدر سخت و طاقت و تاب و تحمل زیادی لازم داره؛ از این رو، آدمهای معدودی توان تمرین و تجربه اون رو دارن و تنها همین تعداد کم، شیرینی و شیرینی اون رو به جون و دل می چشن. یا به قول خود ملاصدرا:
نفس هر چی کاملتر و از بدن مادّی بیشتر قطع علاقه کنه و مراجعه بیشتری به ذات حقیقی خود و ذات مبدأ داشته باشه دارای بهجت و خوشبختی شدیدتر و عمیقتری می شه؛ سعادتی که قابل قیاس با لذّات دنیوی نیس؛ چون اونّلاً در ادراکات عقلی، هم مدرِک و هم مدرَک قوی تر از ادراکات حسّی ان و دوم اینکهً مدرَکات عقلی بیشترن، چون کلّ اشیا رو شامل می شن و سوم اینکهً صور عقلی، متّحد با ذات نفس هستن و باعث کمال اون می شن؛ بنابر این صور عقلی بیشتر از صور حسّی، همراه با ذات نفس هستن (ملاصدرا، ۱۳۹۱: ۱۵۸).
براساس این استدلاله که ملاصدرا دربارهی کمال نفس میگه:
کمال خاصی نفس ناطقه اینه که با عقل کلّی متحد شه، و در اون صورت، نظام کامل و خیر افاضه شده از مبدأ کل که ساری در عقلا، نفسا، طبیعتا، و جرم عنصریه، تا آخرین مراتب وجود تقرر پیدا میکنه. در نتیجه به جوهر خود، عالم عقلی شودکه در اون، هیأت همهی وجودها قرار داره: «وَ ینقَلب إلی اَهلِهِ مَسُرُوراً»(انشقاق/۹) خوشحال، به شأن و رتبه و اهل خود روی آورد (ملاصدرا،۱۳۶۰: ۲۵۰).(۳۱)
هم اینکه ملاصدرا عقیده داره بهترین نیرو و کمال انسانی قوه عقلی اونه که اون رو شایستهی مقام خلیفه الهی میکنه. بیان اون در کتاب اسرار الآیات اینطوریه:
بهترین و بالاترین نیرو که در انسانه و نیروی لیاقت خلافت الهی رو در عالم پیدا می کنه قوه و نیروی عقلیه، و بالاترین صفاتی که بدون به همه فرشتگان برتری پیدا میکنه صفت علمه و حکمت. همون طورکه خدا نبات رو خلاصه و برگزیده عناصر و حیوان رو خلاصه و برگزیده نباتات قرار داد، همون طور آدم رو خلاصه و برگزیده عالم قرار داد، و اون رو چنا نکه می فرماید بسیارگرامی داشت: «وَلَقَد کَرَّمنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلنا فِی البَّرِ وَ البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِن الطَّیِباتِ وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثیرٍ مِمن خَلَقنا تَفضیلاً»(اسراء/۷۰) پس نیروی عقل و معرفت رو آخر وجود آدم و مقصود از خلقت اون قرار داد، چون برتری آدم به نیروی جسم نیس (ملاصدرا، ۱۳۸۱: ۲۲۰).
ملاصدرا خوشبختی حقیقی وکمال پایانی رو نزدیکی به خدا و رسیدن به خوشبختی عالم آخرت، همون دانش اندوزی و معرفت، می دونه نه عمل و طاعتِ تنها؛ هر چند عمل خوب وسیله ایه واسه رسیدن به اون، و علم و معرفت یعنی میوهی اون که آخرین حد ترقّی و کماله (ملاصدرا، ۱۳۸۰: ۱۲) کمال آدمی در پیش ملاصدرا وقتی صورت می پذیردکه بتونه به وسیله به کار گیری عقل فعّال خود رو به کمال برسونه اینجور کمالی در پیش ملاصدرا به وسیله عقل نظری شکل میگیره در واقع یه جریان اندیشگیه نه حاصل ریاضتای عملی صرف. بیان اون درکتاب مفاتیح الغیب به این صورت آمده:
کمال آدم در ره پیمودن و سلوکش به طرف حق تعالی موکول به کارگرفتن دو قوه س: یا علمیه که به طبق به یقین رسیدن در عقاید دقیق علمی که باریک تر از موه، و یا عملیه که به واسطه در کار گرفتن قوای سه گانه شهوی و غضبی و فکری، واسه تحصیل اخلاق عالی و ملکه علامت صورت میگیره (ملاصدرا، ۱۳۸۴: ۸۲۶).
البته باید دونست که ملاصدرا عقیده داره واسه رسیدن به کمال مشکلاتی وجود داردیا به بیان دیگه،مشکلاتیاست که باعث نبود رسیدن به کمال در نفس آدم می شه:
دلیل نبود تمایل آدم به اون کمال و خوشبختی بهتر از چند چیزه: یکی وقتیکه متعلق بدن و تعلّق خاطر به چیزهای مورد علاقه دنیوی داره در نتیجه، تخدیر از اون حاصله به وجود اومده توسط ناحیهی تعلق به دنیا … علت دیگه، نبود درک معقولات عینی و قناعت به درک وجود ذهنی اونهاست. یعنی، فقطً با جمع آوری و حفظ صور عقلی، نمیشه به اون لذّات رسید، بلکه باید اونها رو مشاهده کرد. (ملاصدرا، ۱۳۶۰: ۲۵۱)(۳۲)
شاید بر این اساسهکه ملاصدرا میگوید اگه مشکلات داخلی و خارجی از چهره نفس ناطقه انسانی زدوده شه و آدم به کمال برسه، صورت عالم ملک و ملکوت و شکل و هندسه واقعی عالم وجود بدونگونهکه س در ایشون تجلی میکنه. در آخر، درجه ای که آدم عقلی در سلوک عقلی خود در جست وجوی اون هستش و سیر وجودی اون به اون ختم می شه در بیان ایشون در اینگونه آمده:
بدون که وصول و رسیدن به حق تعالی از تموم نعمتا و سعادتا برتر و بهتره چون هر خیر و کمال و هر نعمت و خوشبختی در دنیا و آخرت قطره ای از دریای بخشش اون و پرتوای از نور و شهود اونه. واصل و ریشه هر خوشبختی و خوب بختی و خرمی و شادمانی یعنی ایمان به خدا، وکلمات و آیات و فرشتگان و کتابها وفرستادگان اون و روز قیامت و خروج از این جهان پست و تاریک، و پرواز از عالم طبیعت و معدن پلیدی و ظلمت و پوسیدگی به عالم پاکی و قدس طهارت و نور ( ملاصدرا،۱۳۸۰: ۱۷ -۱۹).
در نتیجه، سالک عقلی با به کار گیری راه عقلی خود، هم اینکه ملاک و ملاک اصیل بودن وجود در همه مراحل سفر خود، مرحله به مرحله سیروجودی خود رو از درک در اصل هستیِ وجود و وجود عالمشروع میکنه تا فهمیدن به وجود واجب الوجود و تأمل دراسماء و صفات اون وجود مطلق ادامه میدهد. آدم عقلی سیر وجودی خود رو به تعبیر عرفا در قوس نزولیشروع میکنه از پایینترین مرتبه تا اینکه به وجود برتر بپردازه. وهمواره سالک خود رو تو یه سیر عقلی واحد که شروع و انجامی واسه اون تعریف شده می بینه و هیچوقت گسستی در این راه عقلی وجود نداره تا سالک بخواد بین مباحث پیوند برقرارکند. سالک عقلی به این مطلب هم علم داردکه درک وجود و به راه خاص وجود مطلق آخر سلوک عقلانی واسه اونه و خوشبختی و لذّت حقیقی واسه ایشون به ارمغان میآورد.
۳-۴٫ سلوک: رهیافت عرفانیِ ملاصدرا
رهیافت عرفانی بر روش مکاشفه و براساس شهود و کشفه. آدم سالک در رهیافت عرفانی بر ذوق و قوهی حدس خود تأکید میکنه تا بر عقل و نظر. مخصوصا آدم سالک در عرفان عملی که بیشتر بر ریاضت جسمی تأکید میکنه تا به وسیله اون حجابای داخلی و برونی خود رو نابود کنه.