نظامیه نیز یکی دیگر از مراکز مهم و مشهور دورهۀ اسلامی بود؛ که در نیمهی دوم سدهی پنجم هجری توسط خواجه نظام الملک به وجود آمده بود.، خواجه نظام الملک مدارسی را با نام نظامیه در بغداد و نیشابور و شهرهای دیگر ساخت.اولین نظامیه، نظامیه بغدا بود که در ۴۵۹ تاسیس شد[۱۲۲] در این نظامیهها اساتید مجربی به تعلیمی شاگردان میپرداختند. نطامیه نیشابور به لحاظ اهمیت بعد از نظامیه بغداد قرار داشت و بعد از آن نظامیه بلخ قرار داشتنند.[۱۲۳]
۳) کتابخانهها
از نشانههای بزرگ، برای اعتلای فرهنگی یک جامعه وجود مراکزی برای فراگیری علوم می باشد. بی شک یکی از مهمترین مراکزی که میتواند برای درک صحیح از اوضاع فرهنگی یک تمدن باشد وجود مکان هایی است که برای جمع آوری کتاب و مکانی برای جمع شدن اهلی دانش و تعلیم می باشد. و از این جهت تمدن بزرگی اسامی دوران بسیار درخشانی را پشت سر گذاشت.
در عظمت کتابخانههای مراکز اسلامی، زیگرید هونکه، در بخشب به نام عشق به کتاب، اشاره مى کند که عشق به کتاب ، همانند یک بیماری مسری در بین مسلمین رواج پیدا کرده بود و شیوع آن ر بین مسلمین به آن شدت و وسعت بود که که فقط این زمان جدید، یعنی ززمان ماست که که توانسته در این بباره بر آنان پیشی بگیرد. دکتر هونکه بیان می کند که در بغداددر ۸۹۱م، یکصد کتابخانه عمومی وجود دداشته و حتی شهر کوچک نجف در قرن ۱۰( م) دارای چهل هزار جلد کتاب بوده . کتابخانۀ خلیفه االعزیز در این میان همین فراوانی دارد[۱۲۴] در طول پنج قرن اولیۀ اسلامی در شهرهای گوناگون کتابخانههایی ساخته شد؛ ولی در قرن چهارم، کتابخانه سازی- به عنوان یک گرایش مهم- نه تنها میان عالمان که به دست امیران و وزیران رواج یافت. امکانات گستردهای که دراختیار وزیران فرهنگ دوست بود، آنان را در کنار جذب عالمان به دربار خود، به سمت گسترش کتابخانه کشاند.[۱۲۵]
مسلمین به قدری در جمع آوری کتب همت داشتند که هارون الرشید، تحویل نوشتههاى یونان قدیم را شرط صلح با بیزانس اعلام کرد. «وى خواست تمام آثار فلاسفه که تا آن زمان به زبان عربى ترجمه نشده بود به عنوان خراج جنگى تحویل مسلمانان داده شود»[۱۲۶]
کتابخانه های بزرگی در بغداد، اندلس و مصر وجود داشت که شرح همه آنها در این نگرش نمی گنجد و باید به کتابها مراجعه شود. ولی در خصوص اهتمام به جمع آوری کتاب باید گفت؛ حتى مسلمانان براى جمع آورى آثار و کمک گرفتن از اندیشمندان دیگر کشورها فرستادگان مخصوصى با اختیارات وسیع و پول کافى از بغداد به بیزانس و هندوستان و دیگر جاها فرستادند. خلفا، وزرا و بزرگان اسلامى هرکدام کتابخانههاى مخصوص داشتند و در قلمرو حکومت اسلامى کتابخانههاى عمومى و خصوصى فراوانی وجود داشت و مساجد و بیمارستان ها نیز هرکدام داراى کتابخانه مخصوص به خود بودند[۱۲۷] به گونه ای در امر تهیه کتاب مسلمین به اوج رسیده بودند که به گفته ویل دورانت: « این سخن در اسپانیای اسلامی متداول بود که، اگر مر ثروتمندی ر اشبلیه بمیررد و بخواهند کتاب های او را بفروشند به قرطبه می فرستند»[۱۲۸]
باید متذکر شد که اثر جاودانۀ قرن چهارم هجری، الفهرست نگاشتۀ محمد ابن اسحاق، معروف به ابن ندیم که طرحی عظیم برای کتابشناسی دنیای اسلام به شمار میرود، شاهد گویایی بر جایگاه عظیم کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامی است.[۱۲۹]
۴) حوزه های علمیه و دانشگاهها
با گسترش اسلام، یکی از مراکزی علمی که به شدت بالندگی پیدا کرد، حوزههای دینی بود. یکی از بنامترین مراکزی که سبقه تاریخی بسیاری دارد و عالمان فراوانی را در مکتب اساتید بزرگ؛ پرورش داده است؛ بی شک حوزه علمیه نجف است. جامعۀ علمی نجف را شیخ ابوجعفربن حسن الطوسی پس از فرار از بغداد و گریختن به نجف در سال۴۴۸ق تاسیس کرد؛ از این پس این شهر به صورت مرکز تدریس فقه جعفری و همه علوم دینی درآمد و آل بویه حقوق ماهیانه و هزینه کافی برای شیخ طوسی و شاگردانش مقرر کردند.. پس از مدت کوتاهی که مرکزیت تدریس از نجف به حله و از آنجا به کربلا رفت، دوباره به نجف برگشت و در این هنگام این مرکز علمی به اوج اعتلای خود رسید[۱۳۰] حوزه علمیه نجفمدت یک قن و نیم اخیر، مرکز مراجع تقلید شیعیانی بود که ر سرزمین های مختلف اسلامی به سر می بردند.
از دیگر مراکزی که به عنوان مرکز علمی_ فرهنگی در تمدن اسلامی درخشید جامع الازهرمصر است. بنای این جامع را سردار، جوهر کاتب سیسیلی، یکی از موالی المعز الفاطمی( ۳۴۱-۳۶۵ ق) همزمان با بنیاد شهر قاهره بنیان نهاد و در سال ۳۶۱ق به پایان رساند. با این که در این جامع تدریس انجام میگرفت اما این موسسه علمی تنها از سال ۳۷۸ق و در زمان خلیفه، فاطمی العزیز،( ۳۶۵-۳۸۶) به صورت یک دانشگاه واقعی درآمد.
فاطمیان خود را منسوب به حضرت فاطمه می دانستند ، دولت شیعه مذهب هفت امامی در مصر تشکیل داده و خود را جانشین اصلی اولاد علی میدانستند. آنان با تربیت داعیان و مبالغان اسماعیلی، قاهره را به پناهگاه مخالفان عباسی تبدیل کرده بودند و با ترویج فقه شیعی اسماعیلی، نحوه مبارزه با خلافت عباسی را محور سیاست خود قرار داده بودند.[۱۳۱] گرچه بعدها این موسسه از دست شیعیان خارج گشت ولی به قول بایارد داج: « این موسسه ده قرن محل نیایش و پناهگاه و مأمن ستمدیدگان ومرکز آموزش بوده استو هنگامی که بغداد در مشرق و قرطبه در مغرب از اهمیت افتادند، الازهر همچنان مشعل معرفت را فروزان نگاه داشت. در آن ایام که صلیبیون و مغولها اسلام را تهدید می کردند، الازهر قلب مسلمانان را از شهامت سرشار کرد»[۱۳۲]
ب- تربیتی- اخلاقی
جوامع اسلامی از نظر اخلاقی و فرهنگی در مرتبه بسیار بالاتری از سایر کشورها قرار دارند. و این اعترافی ست که خود اروپاییان کرده اند. لوبون، در نگارش خود م از قول مسیو بارتلمی سن هیلر میگوید:« از معاشرت با عرب و تقلید از مسلمین ، اخاق و عادات رذیله امرا و اشراف ما ر قرون وسطی اصلاح شد زیررا پیشینیان ما از آنان اخلاق ستوه و صفات حمیده که مخصوص ملل زنده جهان است آموختند، و آیا مدهب نصارا با آن که ازنظر تعلیمات اخلاقی دارای مقام ارجمندی است، می توانسته درگذشته، چنین روح اخلاقی ایجاد کند، هنوز محل تردید است»[۱۳۳] اقبال تاریخ نویسان غربی به اخلاق مسلمین نشان می دهد که مسلم چقدر رفتار اسلامی را در تمام اعمالشان مد نظر داشته اند. اگر چه اخلاق مسلمین را نمیتوان از بین کتاب ها کشف درستی کرد، پرا که به قول پوستاو لوبون: «برای کشف روح اخلاقی یک قوم باید دید که افراد آن قو چه خصایل و صفاتی را دارا هستند نه این که در کتاب مذهبی چه اخلاقی به آن ها تعلیم داده شده است.»[۱۳۴]
۱- تشکیل پایههای خانواده
کانون خانواده، در بین مسلمین به عنوان اصلیترین رکن اخلاق و تربیت اجتماعی به شمار میرود؛ لذا مسلمین در تشکیل و صیانت از خانواده، برای رفع نگرانیهای اخلاقی و به وجود آوردن فضای امن تربیتی در اجتماع به این مقوله اهتمام ویژهای داشته و دارند. از همان صدر اسلام به این کانون مهر و عطوفت و تربیت توجه بسییاری شد و برای تشکیل آن بسیار اهتمام گردید( در فصل ۴ به این مقوله بیشتر پرداخته خواهد شد)
در کشورهای اسلامی شبکه خانوادگی پیوسته، هنوز کاملا فعال و موثر است. خانواده نقش تعیین کنندهای در فرایند جامعه پذیری اعضا ایفا کردهو با حمایت از افراد خود امنیت روانی و اجتماعی آنها را تا حد زیادی تامین میکند. بنابراین حتی بیشتر کسانی نیز که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند خود را در میان انبوهی از جمعیت تنها و رها احساس نمیکنند زیرا رواابط خانوادگی و اجتماعی قوی و فعال هستند. و بر اساس جهان بینی دینی- سنتی که در کشورهای اسلامی در بین مردم عمومیت دارد، بر وظایف افراد بیش از حقوقشان تاکید می شود. علایق ومنافع فردی تابع علایق و منافع جمعی شناخته میشوند؛ در نتیجه اکثر مردم نسبت به دخالت های خانواده، اجتماع و حتی دولت در برخی امور خصوصی افراد به دیده اغماض نگریسته، آن را تحمل میکنند؛ زیرا آن را برای منافع اجتماعی لازم می دانند[۱۳۵].
لذا مسلمین در تدوین قانونهایشان بر این امر بسیار توجه دارند؛ بر همین اساس در اصل دهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آورده شده: از آنجا که خانواده واحد بنیادین جامعه اسلامی است، همه قوانین و مقررات و برنامه ریزیهای مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانواادگی، بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد
۲- عرفان عملی و عرفا
عرفا و متصوفه، یک گروه یا انشعاب مذهبی محسوب نمی شوند و ر همه فرق و مذاهب اسلامی وجود دارند. ولی ر عین حال یک گروه به هم پیوسته اجتماعی هستند و یک سلسله افکار و اندیشه ها و حتی آداب مخصوصی در معاشرت ها و لباس پوشیدنها و احیانا آرایش سر وصورت و سکونت در خانقاه هابه آنها وجهۀ مخصوصی داده است.[۱۳۶] به قول شهدی مطهری : عرفان به عنوان یک دستگاه علمی و فرهنگی ارای دو بخش است: بخش عملی و بخش نظری؛ بخش عملی عبارت است از آن قسمت که روابط و وظایف انسان را با خودش با جهان و خدا بیان میکند؛ عرفان ر این قسمت مانند اخلاق است. یعنی علم عملی است. این بخش از عرفان سیر و سلوک نامیده می شود؛ اهل عرفان هرگاه با نام فرهنگیشان نامیدهه شوند به نام عرفا خطاب می شوند و هر گاه بانام اجتماعی شان خطاب شوند، غالبا با نام متصوفه خطاب می شوند[۱۳۷]
گرچه، تصوف و عرفان در ابتدا به عنوان یک گرایش فکری، مورد نظر بانیان این نهضت اخلاقی نبوده و فقط عدهای از مسلمانان که در زهد و قناعت و دوری از تجملات دنیوی زندگی میکردند و مواظبت بر اعمال و رفتار و عبادات دینی داشتند، در مقابل عدۀ دیگری از مسلمانان دنیا پرست و تجمل طلب، طبقه ممتازی را تشکیل می دادند ونام مشخصی هم نداشند ؛ این طریق عبادت را برای خود برگزیده بودند. تصوف در واقع شیوه ای طریقه ای در رقتار فردی و اجتماعی تلقی میشود، لذا به عنوان یک جریان و طریقه فکری و عقیدتی تاثیر گدار در جهان اسلام مطرح است.[۱۳۸]
حدود یکصد سال بعد از فوت پیامبر و احتمالا سده دوم هجری قمری نام صوفی و اوایل سده سوم نام عارف بر اینها اطلاق گردید در قرن دوم هجری، ابوهاشم صوفی کوفی برای اولین بار در رام الله فلسطین صومعه( خانقا) برای عبادت گروهی از عباد و زهاد مسلیمن ساخت.[۱۳۹]. و با ظهور محیالدین در ۶۳۸ هجری، تصوف یک جهش پیدا کرد و از آن به بعد عرفان به دو بخش علمی و نظری تقسیم شد.
از آنجا که عرف به منظور رسیدن به قله منیع انسانیت باید مدام به خود سازی بپردازند و آنچه مطلوب خداست را انجام دهند باعث رویکردی جدید در جامعه اسلامی گردیدند و طبقهای از عرفای سالک را به وجود آودند که در تمدن اسلامی باعث جذب هر چه بیشتر مردم به دین گردیدند.[۱۴۰]
واین سبک رفتار آنان برای رسیدن به روح شریعت از آنان عارفانی سالک به وجود آورد و مردم را به سوی آنان متمایل ساخت. این ها در تارییخ تشیع نقش بسییار بزرگی را داشتند و حتی ر تاریخ سیاسی تشیع بنیانگذار سلسله صفویه در ایران شدند.
۳- مسجد مرکز تربیت
از همان ابتدای هجرت نبی مکرم اسلام، مسجد نقش محوری را زندگی مسلمین پیدا. کرد. و در واقع مساجد نخستین مراکز تعلیم و تربیت به شمار میروند. پیامبر با درک جایگاه مسجد بری تربیت و ساخت اخلاق مسلمین، نخستین کسی بود که با تاسیس مسجدالنبی در مدینه، آن را مرکزی برای تربیت دینی و فکری مردم قرار داد و ددر واقع پیامبر اکرم اولین معلم جهان اسلام است[۱۴۱] مسجد نه تنها محل عبادت مسلمین گشت ؛ بلکه جایی بود که مردم در آن به خطابه های پیامبر گوش می کردند. و به خود سازی و کسب مهارتهای اخلاقی مشغول بودند. و در طول زمان نیز هیچگاه اهمیت خود را از دست نداد.
مساجد در سراسر قلمرو اسلامی پراکنده شده بود. از نکات مهم درباره مساجد معروف این بود که هم زمان با تاسیس مساجد، یا چندی بعد، کتابخانه نیز در آن ها تشکیل می شد.برخی از آن ها عبارت بودند از، جامع بصره، مسجدالاقصی، جامع فسطاط، جامع اموی دمشق،و…[۱۴۲]
هم اکنون که سالیان متمادی از دوران پیامبر خاتم می گذرد، و هنوز مساجد کلیدی ترین مراکز تربیتی برای مسلمانان محسوب می شود. و در هرمکانی صدای مساجد طنین اخلاق و تربیت محسوب میشود و کسی منکر این اهمیت تربیتی مساجد نمی باشد ، چرا که مساجد کنونی محل قرائت قران، تفسیر، اخلاق، و برایی شعایری است که هر کام در زنده نگه اشتن روح و روان انسان کمک شایانی می نماید.
۴- سیرۀ عملی علمای این عرصه
نوشتن تاریخ علم اخلاق در جهان اسلام و تشیع، و برشمردن همه رجال این علم و برشمردن همه کتاب های آنان قطعا در این جال نمی گنجد. و بیان سیره رفتار بزرگان این عرصه اصلا در خیال هم نمی گنجد. ولی میتوان با بیان برخی آثار و کتب به جا مانده از برزگان این نهضت عملی در اسلام، به سعی و اهتمام آنان در راه پرورش و تعلیم روح و روان مردم و به عادت درآوردن ملکات اخلاقی اسلام و ساختن اجتماع اخلاقی و الهی در تمدن اسلامی پی برد.
۱) کتب اخلاقی و دانشمندان این عرصه
پیامبر(ص) وامیرالمومنین علی(ع) نخستین کسانی بودند که با سیرۀ عملی و نوشتاری خود گام در عرصۀ اخلاق سازی برداشتنند. بعد از امیرالمومنین نخستین، کسی که در اخلاق کتاب مستقلی تألیف کرد، اسماعیل ابن مهران، شاگرد امام هشتم بود که در قرن دوم کتابی با عنوان، صفات مومن و فاجر نوشت.از شاگردان ائمه که بگذریم افراد زیادی با جمع آوری و تبویب احادیث اخلاقی، کتابهای مستقلی درباره اخلاق نوشته اند:
عبدالله مقفع، الادب الصغیر و ادب الصغیر را به جا گذاشت(م ۱۴۳ق). اخلاق الملوک از جاحظ بصری(۲۵۵ق) . عیون الاخبار از ابن قتیبه دینوری به یاد گار مانده( ۲۱۳- ۲۷۶) و میتوان گفت از جنبه اخلاقی این کتاب صورت جامعی ست از اخلاق دینی اسلامی. کتاب ادبالنفسالشریفهوالاخلاق الحمیده(۳۱۰) از محمدبن جریر طبری نوشته شده است که به قول یاقوت از بهترین کتابهای طبری است.
اخلاق العلماء، از شیخ ابو جعفر حسین الاجری الشافعی( فت ۳۶۰ ق). رسائل اخوان الصفا و خلان الوفاء، که تألیف عدهای از مولفان است و در آن راجع به اخلاق تحقیقات وسیعی کردهاند و عوامل طبیعی و اجتماعی را در دگرگونی اجتماع موثر شمرده اند؛ ر همین قرون پدید آمد.
نخستین کسی که در باره اخلاق، روی اصول علمی بحث کرده ابن مسکویه(فت ۴۲۱ق) بود است. به اعتراف مورخین، وی نخستین شیعی است که اخلاق را روی اصول علمی بحث کرده است. گر چه کتابهای بسیاری دارد ولی بزرگترین کارش، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق نام دارد.
البته بعد از این بزرگان هم کتاب های فراوانی نوشته شد. یکی از آن ها کتاب اخلاق ناصری به دست خواجه نصیر الدین طوسی نوشته شد. و جامع السعادات در سال ۱۲۰۹ در سیر و سلوک اخلاقی به وسیله مهدی نراقی به تألیف درآمد. کتاب معراج السعاده را ملا احمد نراقی نگاشت( فت ق۱۲۴۵)…[۱۴۳]
۲) استقلال فکری دانشمندان
یکی از ویژگیهای دانشمندان،در جامعه اسلامی استقلال آن ها بوده است ؛ به طوری که علما سعی میکردندخود را از فرمان روایان دور نگه دارند تا تصمیمات نهاد های رسمی دولتی تاثیری درآنها نداشته باشد«به طور کلی علما میکوشیدند که خود را از فرمانروایا دور نگه دارند واز توده مردم نیز فاصله بگیرند، زیرا آن ها خود را رهبر روحانی ومعنوی میدانستند و ظاهرا نه با منافع مادی فرمانروایی شریک میشدند و نه به هوسهای جامعه تن در میدادند»[۱۴۴] این روحیه آزاد اندیشی و حریت علما باعث شد حقیقت دانش مورد توجه علما قرار گیرد و برنامه درسی تحت خواسته حکام متغییر نشود.
۵- اخلاق در بین مسلمین
عادت به حسنات در بین مسلمین از آنها جامعۀ ویژهای ساخت. که به علت ضیق بودن حال پردازش، در این فضا فقط به برخی موارد اشاره می کنیم.
۱) مدارا
این وجه از اخلاق مسلمانان مورد توجه خیلی از غیر مسلمانان واقع شده است. زندگی مسالمت آمیز گروههای زیادی از مسیحیان در کشورهای مسلمان، شاهد دیگری بر مداری مسلمین است. در نامه مسیحیان شام به ابو عبیده جراح( سال ۱۳ه) آمده است: «ای جماعت مسلمان! ما شما را بر روم ترجیح می دهیم اگر چه آنان بر آیین ما هستند. شما نسبت به ما وفادارتر، مهربان تر و با انصاف هستید و حکمرانی شما بر ما بهتر است. این روش در رفتار نسبت به غیر مسلمانان در طول تاریخ اسلام پیوسته ادامه داشت»[۱۴۵]
در واقع این مسلمین ایمانشان چنان قوی بوه که اینکه کسانی نخواهد به دین آنها بگروند باعث عذاب آن ها نمی شده است. حتی مسلمانان پیروز در جنگها کسی را مکلف به پذیرش دینشان نکرد؛ به مسیحیان و زرتشتیان و یهودیان اجازه داده شد که بدون هیچ گونه مانعی به اجری شعائر دینی خود بپردازند. همچنین مسلمانان پس از پیروزی نگذاشتند که به عبادتگاه ها و دیرهای آنها آسیبی برسد. در این مورد ، لوبون می گوید: « این یک حقیقت است که ملتها نه فاتحانی چون اعراب، اهل بخشش و مددارا یافته اند و نه دینی چون دین آن ها آسان ومیانه رو»[۱۴۶]
۲) برابری
روح اخلاقی جوامع اسلامی در رفتارهای مسلمین به یکدیگر و با سایر اقشار به خوبی نمایان گر پیشرفت آنان در عرصه اخلاق به شمار میرود. و وجود جامعه اخلاقی باعث انسجام بالای مسلمین با یکدیگر گشته است. در کشورهای اسلامی (بویژه کشورهای خاورمیانه) اکثـــریت قـابـل ملاحظهای از مـــردم دارای وحــدت دینی وقـومی هستنــد. تفـاوتهـای قــومی مــوجــود، غـالبـا در سایه یگـــانگی دینی که بنیـــاد استــواری بــــرای وحــدت ملـی است رنگ میبازد. بر خلاف آنچه در کشورهای اروپایی و بیشتر کشورهای در حال توسعه دیگر دیده میشود، حتی در شهرهای بزرگ مدرن اسلامی هم تفاوتهای قومی، نژادی و دینی به دشواری به چشم میخورد.[۱۴۷] کما اینکه در صدر اسلام نیز فرقی بین فقیر و غنی و سیاه و سفید نبود و همین امر هم باعث گرایش شدید مردم به اسلام و جذب روزافزون سایر امم به اسلام شده بود.
۳) آزادی مذهب
اخلاق چنان در عمق جان مسلمنی نفوذ کرده بود که مسلمین با روحیه خود نه تنها مخالفین را سرکوب نکردند بلکه، یکى از خصایل ارزشمند انسانى را به مسیحیان آموختند و یا کوشش داشتند که بیاموزند و آن همدردى یا تساهل مذهبى نسبت به ادیان دیگر بوده است. سلوک آنان با اقوام مغلوبه تا این قدر ملایم بوده که رؤساى اسقفها اجازه داشتند براى خود مجالس مذهبى هم تشکیل دهند؛ چنان که در اشبیلیه در سال ۷۸۲ میلادى و در قرطبه در سال ۸۵۲ میلادى، مجالس تحقیق و بررسى مذهبى دایر بود. از کلیساهاى زیادى هم که در دوره حکومت اسلامى بنا شده مى توان پى برد که آنها دیانت اقوام مغلوبه را تا چه درجه احترام مى نمودند. لذا عدّه زیادى از نصارا به اسلام گرویدند، در صورتى که براى این امر چندان ضرورتى در کار نبود، چه در حکومت مسلمانان، نصارا و یهود در حقوق با مسلمانان شریک و برابر بوده و در دربار خلافت مى توانستند هر شغل و مقامى را دارا باشند[۱۴۸]
ج- اجتماعی- سیاسی
با آمدن اسلام در سرزمین عربستان، و ایجاد علقه های ایمانی بین مسلمین، تمدن اسلامی از زوایای گوناگون شاهد رشد بود و یکی از مهمترین عرصه ها در سیاست بود:
۱- گسترش مناطق تحت تسلط
در قرن اول هجری مسلمانان،( حدودد ۶۱۰ میلادی) در سایه ایمان و جهاد، مرزهای شبه جزیره عربستان را درنوردیدند. این قرن شاهد بیشترین فتوحات برای مسلمین بود به طوری که تا قبل از پایان قرن مذکور مسلمانان توانستند از شمال غرب خود را به مراکش و الجزایر کنونی که زیر سلطه روم شرقی قرار داشت برسانند و زمینه را برای ورود به قاره اروپا از طریق اسپانیای کنونی فراهم آورند. همچنین از سمت شرق و شمال شرقی به ساحل رود سند و ماراءالنهر که در اختیار ساسانیان و ترکان بود دست یافتند و بدین ترتیب قبل از پایان قرن ۱ مناطق وسیعی از شمل آفریقا، بین النهرین، فلات ایران، آسیای مرکزی، و تمام شبه جزیرۀ عربستان ضمیمه قلمرو جهان اسلام گردید[۱۴۹]
در قرن ۲ هجری مرزهای شرقی قلمرو اسلام در ماوراءالنهر تثبیت گردید و از سمت غرب، اسپانیا تا مرکز فرانسه کنونی به تصرف مسلمین در آمد…حضور مسلمانان تا قرن ۱۵ میلادی به طول انجامید[۱۵۰]
۲- ثبات حاکمیت
قبل از طلوع اسلام، در جزیره العرب حکومت و کشوری به معنای امروزی وجود نداشته و نظام قبایلی باعث تشطط در امور یکسان سازی ادارۀ شبه جزیره بوده است. بر اعراب بدوی نظام قبیلگی حاکم بود که بر مبنای تعصبهای قومی و قبیلگی شکل میگرفت. ویلدورانت ضمن اعتراف به نقش پیامبر، در شکل بخشیدن به نظام اسلامی، معتقد است که در آن دوران، پیامبر فقط «رئیس جماعت مسلمانان» نبود، بلکه «رهبری سیاسی همهی شهر مدینه» را عهدهدار بود و «مقنّن و داور آن شهر» نیز بهشمار میآمد.[۱۵۱]
پیامبر با زکاوت خویش و برای اتمام حجت، و عهد و پیمان صلح با تمدن های مجاور، پیمان نامه ها و عهدنامه هایی با قبایل گوناگون از جمله قبایل یهودی و مسیحی منعقد کرد. در این پیمانها، پیامبر با سیاستی حساب شده و موفقیت آمیز حفظ و ثبات دولت نوپای اسلامی را تضمین کرد. به علاوه نامه هایی برای پادشاهان و سران کشورهای همسایه از جمله ایران، روم، مصر و حبشه ارسال نمود[۱۵۲] و بعد از پیامبر خلفا در زیرر سایه همین اقتدار سیاسی بود که توانستند اسباب امنیت در کشور را پدید آورده و مسلمین به فتح بسیاری از نقاط زمین پرداختند.