چنان که صادق آل پیامبر۶ حضرت امام جعفر۷ فرمودند:
«لیس العلم بالتّعلُّم، إنّما هو نورٌ یَقَعُ فی قَلْبِ مَنْ یریدُ اللهُ تبارک و تعالی انَ یَهْدِیَهُ».[۷۸]
این علم آن گونه که از روایات معصومین: استفاده میشود از اسرار الهی است که به جانهای پاک ارزانی میشود. و نیز فرمودهاند:
«علمُ الباطن سِرٌّ من اسرار الله عزّوجلّ، و حکمٌ مِن حکم الله، یقذفُهُ فی قلوبِ مَن یَشاءَ مِنْ عباده».[۷۹]
«و هو الکشف عن حقائق الامور علی ما هی علیها».[۸۰]
مرحوم محیی الدین در فصّ هودی فصوص الحکم، علم کشفی را به «عذبٌ فرات» تشبیه نموده و علم عقلی را به «مِلْحٌ اُجاج». و علاّمه قیصری چه زیبا این کلام و تشبیه کوتاه را شرح و بیان نمودهاند:
«و فیه تشبیه العلم الکشفی بالعذب الفرات فانه یروّی شاربه و یزیل العطش کما أن الکشف یعطی السکینه لصاحبه و یریحه؛ و العلم العقلی بالملح الأجاج لأنه لا یزیل العطش، بل یزداد العطش لشاربه، و کذلک العلم العقلی لا یزیل الشبهه بل کلّما أمعن النظر تزداد شبهه و تقوی حیرته…».[۸۱]
یعنی علم کشفی و علمی که از راه قلب و شهودات اشراقی به انسان اعطاء میشود مانند آب خنکی است که وقتی شخص تشنه آن را مینوشد عطش را از او زائل میکند. این علوم این گونهاند. باعث سکینه و آرامش قلب میشوند ولی علوم عقلی مثل آب شوری را میماند که از نوشیدنش نه تنها تشنگی نوشنده برطرف نمیگردد بلکه بر تشنگیاش افزوده میگردد. علوم عقلی این گونهاند که بر حیرت میافزایند.
در اینجا باید توجّه داشت که سیر و سلوک فکریِ تنها، انسان را به بعضی از مراحل نمیرساند مگر این که به همراهِ تعقّلْ، میراندن نفس و مجاهده هم باشد، که به شهوداتی از راه دل ختم میشود.
چه زیبا امیر بیان علی۷ این مهم را ترسیم نموده است که:
«قد أحیا عقله، و أمات نفسه، حتّی دقَّ جلیلُهُ و لطُفَ غلیظُهُ، و برقَ له لامعٌ کثیر الْبرقِ، فَأبانَ له الطَّریقَ و سَلک به السّبیلَ، و تدافعتهُ الابواب إلی باابِ السّلامهِ، و دارِ الإقامَهِ، ثَبَتَتْ رِجْلاهُ بِطُمَأنینهِ بدنه فی قرار الأمنِ و الرّاحه، بما اسْتَعْمَلَ قلبَهُ، و أرضى رَبَّهُ».[۸۲]
آدمی برای فهم این نور و تابش آن، نیازمندِ صفای باطن و جلای دل میباشد و آن حاصل نمیگردد مگر به تزکیه نفس از رذایل و آراسته شدن به فضائل. چنانچه رسول اعظم اسلام۶ میفرماید: «بتزکیه النّفسِ یَحْصُلُ الصَّفاء».[۸۳]
و هم ایشان فرمودند که:
«اگر پراکندگی دلها و دروغگوییهای شما نبود، بیگمان آنچه را من میشنوم شما نیز میشنیدید».[۸۴]
و نیز حضرت عیسی بن مریم۸ فرمودند:
«اگر شهوتها دلها را از هم نَدَرد و طمع آلودهشان نسازد و نعمت و برخورداری، آنها را سخت نگرداند، به زودی ظرفهای حکمت خواهند شد».[۸۵]
با این وصف بهتر است که ما راهِ دل و قلب را، راه تهذیب بگذاریم.
در شرح علاّمه قیصری بر فصوص الحکم مرحوم محیی الدین این گونه آمده که، «طور المعرفه فوق طور الادراک العقلی
باب الهام (راه دل) بعد از زمان حضرت رسول۶ مسدود نشده است و این از راه وحی جدا میباشد.
«ممکن است بشری از لحاظ صفا و کمال و معنویت به مقامی برسد که به قول عرفا یک سلسله مکاشفات برای او رُخ دهد و حقایقی از طریق علم الهامی به او ارائه گردد، ولی او مأمور به دعوت مردم نیست».[۸۶]
همیشه در دنیا افرادی هستند که خداوند در باطن ضمیرشان با آنها حرف میزند. حضرات ائمه معصومین: این گونه بودهاند. بالاخص حضرت زهرا۳ این طور بودهاند. حضرت مریم۳ به نصّ قرآن مجید این طور بودهاند با این که پیامبر نبودهاند.[۸۷]
برخی از آیات و نیز گزارش قرآن در باره القای برخی از معارف در دل شماری از انسانهای غیر نبیّ، زمینهساز پیدایش تفکّر و نظریه تازهای در شناختشناسی اسلامی شده است. بر اساس این نظریه و نگرش، که در گذر ایّام و به تدریج رو به رشد و استقلال نهاده، انسان میتواند در کنار شناختهای دیگرِ تجربی، عقلی و وحیانی، به نوع دیگری از شناخت دست یابد که زمینه، قلمرو و ابزار متفاوتی دارد و جهانبینی متفاوتی را پدید میآورد.
زمینه شناخت اشراقی
زمینه و راه دستیابی به چنین فهم و درکی که میتوان آن را «شناخت و معرفت الهامی و عرفانی» نامید، فقط تزکیّه و تهذیب نفس و طهارت روح و روان، و یگانه ابزار دریافت آن دل آدمی است و همه مؤمنان صالح و پرهیزگار میتوانند متناسب با ایمان، عمل صالح و طهارت روحیِ خود از معرفت یاد شده برخوردار باشند. چنین شناختی، که بی هیچ زمینه حسّی و عقلی به یکباره و فقط از سوی خداوند افاضه میشود، جلوهای از امداد غیبی الهی در زندگی بشر است.[۸۸]
باید توجّه داشت که قرآن گاهی این گونه الهام را به نام وحی میآورد که با وحی اصطلاحی که به نبیّ میرسد متفاوت میباشد. الهام خود به چند قسم تقسیم میشود: الهام فطری، الهام قلبی، الهام غریزی، الهام طبیعی.
مبادی الهام را میتوان در چند چیز نام برد:
ایمان، اخلاص، حبّ اهل بیت، خشیت الهی، عمل، نماز، صوم، زهد، حلالخوری، کمخوری، و دعا و… که در فصل مربوط از آن بحث خواهیم کرد.
مکانیزم شناخت عرفانی یا همان ادراک و معرفت از راه دل
«مسأله تزکیه نفس دو نقش دارد. یکی این که رفع مانع میکند از شناختهای دیگر، تزکیه نفس باعث روشنبینتر شدن عقل میشود. گرد و غبار را از جلوی دید انسان سالک برطرف میکند. فضا را برای عقل صافتر میکند. امّا نقش دیگری هم دارد بلکه خود قلب بعد از صفا و جلا یافتن، الهام میکند. باعث ایجاد یک نوع – به قول اقبال لاهوری – تجربه درونی میشود».[۸۹]
عرفای اسلامی، مکانیزم قلب را تحت عنوان «سیر و سلوک» بیان میکنند. آنها قائلند که، میان ضمیر انسان و بینش صحیح، موانع و حجابهایی ایجاد میشود که مانع رؤیت حقایق است، برای این که حقایق را دریابیم باید موانع و حجابها را کنار بزنیم. برای خرق حُجب و رفع و دفع موانع عرفا طی مراحلی را لازم دانستهاند. این مراحل به طور خیلی خلاصه در ده مرحله جمع میشود: ۱- یقظه، ۲- توبه، ۳- محاسبه، ۴- انابه، ۵- تفکّر، ۶- تذکّر، ۷- اعتصام، ۸- انقطاع، ۹- ریاضت و نفسکشی، ۱۰- سماع و درک لطائف و ارتقاء به جهان غیب.[۹۰]
کمترین اثر طی این مراحل رفع موانع عظیمی از (حبّ و بغض، هوی و هوس) که حجاب ضخیمی بر روی قوای عقل و خرد و ادراک ایجاد میکنند میباشد.
نتیجه مکانیزم قلب منحصر به رفع مانع نیست، بلکه صفای قلب مایه الهامها و سروشهای غیبی میگردد، آگاهیهایی بدست میآید که به دیگران دست نمیدهد از این رو میتوان گفت که تزکیه نفس که مشتمل بر «تخلیه رذایل و تحلیه به فضائل» است، دو اثر دارد:
۱- موانع را از دید عقل و بصیرت انسانی برمیدارد و در انسان آنچنان آمادگی ایجاد میکند که حقایق را آنچنان که هست درک میکند. بالاخص بزرگترین حجاب معرفت را که انگیزههای نفسانی است، از بین میبرد.
۲- منبع یک رشته الهامات میگردد.[۹۱]
از نظر اصول روانشناسی هم این معنا امروزه ثابت شده است که اعمال آدمی همواره بازتابی در روح و جان او دارد، و تدریجاً روح را به شکل خود درمیآورد. حتّی اعمال آدمی در تفکّر و اندیشه و قضاوت او اثر میگذارد.
ورای عقل نظری که جهت استعلام مجهول، ترتیب مقدّمات و أشکال می کند برای انسان طریقی دیگر وجود دارد که به وسیله آن اسراری را که از عقل پنهان و محجوب مانده است را بشناسد و به عین بصیرت ببیند. و آن طریق به حکم ﴿فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً﴾[۹۲] طریق تصفیه و سلوک و ریاضت و مجاهده و تفریغ دل از غیر حقّ و کمال تَبَتُّل و دوام توجه است که راه جمیع انبیاء: و اولیاء: و عرفاء حقیقی است. و این طریق عشق و محبّت است که جز در طینت انسانی، این معنی یافت نشود.
قرآن کریم دعوت به راه دل میکند
«قرآن کریم از سویی انسان را به فراگیری علوم ظاهری دعوت میکند و خود نیز برای اثبات مطالب علمی، برهان و دلیل مفهومی و حصولی ارائه میدهد. امّا در بخشهای فراوانی، برای تحصیل علم و یقین، بشر را به راه دل، دعوت میکند و برای إشهاد آن، شواهدی را نشان میدهد؛ زیرا چنان که در صحنههای بیرونی، علوم صاحبان آن ها را با میزانهای علمی باید سنجیده و صحیح و باطل را تشخیص داد، در دستگاه دل هم خاطرات، بلکه مکتبها و قلمها و اساسها و اساسنامهها و نیز استادان فراوانی وجود دارند که با میزان قلبی باید به تعیین صحت و بطلان آنها پرداخت و حق و باطل را در این صحنه پرغوغا از هم جدا کرد»[۹۳]
منظور قرآن از قلب و دل، همان فؤاد است که کارش اگر به درستی انجام گردد ادراک است؛ نظیر آنچه که برای عقل و فهم و تدبّر قائل هستیم. لذا آنجا که در قرآن ادراک را از قلب نفی میکند میخواهد این حقیقت را القاء کند که قلب کارش را به درستی انجام نداده است و سالم نیست.
به این آیه توجّه کنیم که خداوند به صراحت به کسانی اشاره میکند که قلب دارند ولی ادراک نمیکنند و نمیفهمند. در حالی که آیه نشان میدهد قلب برای فهمیدن است.
﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ﴾[۹۴].
اینها نمیفهمند امّا نفهمید نشان مستند است به حجابها و موانعی که نمیگذارند قلب کار خود را به خوبی انجام دهد. یعنی، به اصطلاح مقتضی درک موجود است امّا مانع مفقود نیست. چرا که قلب که برای درک و فهم آفریده شده موجود است و لیکن حجب و موانع نمیگذارند که به وظیفه خودش عمل نماید.
قرآن راه دل را هم معبر فرشتهها و هم مسیر شیاطین میداند.
فرشتگان رحمت به درون انسانهای ربّانی میآیند و به دنبالِ استقامت آنها در راه خدا، ترس و اندوه را از وجودشان میزدایند و بهشت موعود را به آنان بشارت میدهند.
﴿إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾[۹۵].
«این که گاه یک فکرِ خوب، برخی از انسانها را سالها با روانی آرام نگه میدارد و به آنان استقامت میبخشد، نتیجه ورود هاتف غیبی و تعلیم و تأیید فرشته الهی است. شیطانها نیز از همین مسیر، وارد میشوند و آنها نیز با قلب انسان کار دارند. کار شیطان آن است که خاطرات بدآموز، مغالطهها، شبههها و خیالات واهی را در دل دوستان خود انباشته نماید و آنان را به جدالِ فرهنگی با مؤمنان وامیدارد».[۹۶]
﴿وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾[۹۷].
در برخی آیات حتّی رؤیت (قلبی) به دل نسبت داده شده است. «سوره محمّد۶ آیه ۲۴»، «سوره نجم آیات ۱۳-۱۱». در بحث گذشته متذکّر این نکته شدهایم که در ادراک از راه حسّ و عقل احتمال خطاء وجود دارد سؤالی که اینجا مطرح است این است که آیا در معرفت شهودی و ادراکات اشراقی احتمال خطاء هست؟ و اگر احتمال خطاء و اشتباه وجود دارد میزان و ملاک تشخیص صحیح از سقیم چیست؟
قبل از پاسخ به این سؤال باید گفت که شهودات انسان به شهود صادق و کاذب تقسیم میشود.
حضرت آیه الله جوادی آملی «حفظه الله تعالی» در کتاب تفسیر انسان به انسان، شهود انسان را به شهود کاذب و صادق تقسیم نموده میفرماید:
«گاهی انسان با مثال متّصل و هوای نفس خود یا با تمثّلات شیطانی ارتباط مییابد، چنان که چیزی را در رؤیای کاذب میبیند. به سخن دیگر، شهود انسان در این حال، خاطرات نفسانی یا القائات شیطانی متمثّل شده درون اوست. چنین شهودی، حق و صدق نیست، چون این علم حضوری با شهود منسوجات وَهْم و خیال پدید میآید و با واقع پیوندی ندارد».[۹۸]
ایشان در ادامه شهود صادق و غیر مشوب به خطاء را نیز این گونه تعریف مینمایند:
«گاهی انسان با حقایق عینی (مانند مثال منفصل رابطه برقرار میکند و آن را مییابد، یعنی در درون این انسان، تمثّلات مَلکی یا رحمانی متمثّل میشود. چون متعلّق این شهود القائات مَلَکی یا رحمانی است، صادق است».[۹۹]
حال که برای انسان هم القائات شیطانی و هم الهامات رحمانی پدید میآید بناچار نیازمند میزانی برای تشخیص این دو، از هم میباشیم تا بتوانیم این دو را از هم بازشناسیم.
از دیدگاه دانشمندان اهل نظر مشهود عرفا و اهل کشف، مختلف است.
مشهود آنها به چهار قسم تقسیم میشود: نفسانی؛ شیطانی؛ مَلَکی؛ رحمانی.
اختلاف نیز گاهی طولی و زمانی مباین است. در اختلافهای طولی، یا همه مشهودات صحیح است یا باطل، ولی در اختلافهای تباینی که بازگشت آن به تناقض است، حتماً یکی از شهودات صحیح و دیگری باطل است؛ پس به میزانی برای تمییز صادق از کاذب نیازمندیم.
۱- آن میزان میتواند همان کشف و شهود معصومین: باشد که به مثابه قانون اوّلی و بدیهی برای کشف و شهودهای غیر معصوم است.