بـه یونان فرستاد با تــــرجمان نبــشت از زبانـی به دیگر زبان
چو دستور آمد به دســـتور شاه که گیرد دو اسبه سوی روم راه
بـــــرد روشنک را بـــرآراسـته همان دفتر و گــوهر و خواسته
بـــه فرمان شه جای بـگذاشتند به یـونان زمین راه بـــرداشتند
(همان:۱۵۹)
گویا علّت اصلی فرستادن ارسطو و روشنک به روم عدم اطمینانی بوده است که او به مردم سرزمین خود داشته است . « او از این موضوع می ترسیده که سرگرمی او در سرزمین های دور و غفلتش باعث گردد سرزمین پدری از چنگش خارج گردد.بنابراین ، بافرستادن روشنک و ارسطو سعی در حفظ موقعیّت خود در آن جا داشته است .»
(صفوی، ۱۳۶۴ : ۱۱۰)
جهان دار اگر چه دل شیر داشت جهان جمله در زیر شمشیر داشت
نبود اعتمادش بر آن مرز وبـــوم که هست ایمن آباد رومی بـه روم
شبی کآسمان طــالعی داد چست کـــزآن طالع آید ضمیری درست
فرستاد و دســـتور خود را بخواند سخن های پوشیده بـــــا او براند
(نظامی گنجوی ، ۱۳۸۸ :۱۶۱)
نباید که ما را شود کار سست ســبو ناید از آب دایم درست
بداندیش گیرد سر تخت مــا به تاراج دشمن شود رخت ما
(نظامی گنجوی ، ۱۳۸۸ :۱۶۲)
عبدی بیگ شیرازی نیز در ضمن ذکر خدمات درخشان اسکندر و ستودن این فرمانروای دین گستر! هرگز ذکری از چپاول میراث معنوی ایرانیان توسّط وزیر دانشمندش ارسطو به میان نمی آورد.
۵-۱۸. رفتن اسکندر به جانب مغرب و زیارت کعبه
« … اسکندر که به دیار عرب و زیارت کعبه می رود نه فقط لازمه ی جهانگیری اوست بلکه نسب ابراهیمی هم که دارد او را در تصوّر نظامی یا مأخذ او به این سفرها الزام می کند. »
(زرّین کوب ، ۱۳۸۶ : ۱۸۱)
به گزارش نظامی در اسکندر نامه ، اسکندر پس از ساماندهی اوضاع ایران و اعزام روشنک و ارسطوی وزیر به روم با غنایمی که از ایران به دست آورده بود؛ برای به زیر سیطره در آوردن ملک عرب راهی آن دیار می گردد. اعراب که از سقوط دولت ایران متوحّش شده بودند در برابر او کوچک ترین مقاومتی نکرده و با آغوش باز به اسقبال او رفتند .کشورهای عربی بدون هیچ مقاومتی به دست اسکندر افتاد :
چــــو ملک عجم رام شد شـاه را بـــــه ملک عرب راند بنگاه را
به خــــروارهــا گنج زر بر گرفت بــــه عزم بیابان ره اندر گرفت
سران عــــــــرب را زر افشان او سرآورد بــــــــر خطّ فرمان او
چــــــو دیـدند فیروزی لشکرش عـــــرب نیز گشتند فرمانبرش
چنــان تاخـــت بـر کشور تازیان کـــــزو تـازیان را نیامـد زیان
به هر منزلی کـو عنان کرد خوش همش نزل بردند و هم پیشکش
به جز خوردنی هـــــای بایستنی هــمان گـــوسفندان شایستنی
به اندازه ی دسترس های خـویش کشــیدنـد بسیار گنجینه پیش
هــــم از تازی اسبان صحرا نـورد هم از تیغ چون آب زهرا بخورد
(نظامی گنجوی ، ۱۳۸۸ :۱۶۳)
گزارش فتح عربستان به دست اسکندر مقدونی مطابق روال معمول در کتاب آیین اسکندری عبد بیگ شیرازی باز تاب چندانی ندارد . او حتّی تسلیم بی قید و شرط اعراب را دربرابر اسکندر به روی خود نیاورده و گویا اسکندر در سفری زیارتی ، تنها قصد زیارت مکّه را داشته و بس :
به ملک عرب کرد ازآن ترکــتاز بیـــفکند آوازه انـــــدر حجاز
پس آنــگه زمـــکّه بـــرآورد سر شد از سرمه ی مکّه روشن بصر
شد از سجده ی کعبه عالی مقام بـرآن حلقه زد پنجه ی اعتصام
(عبدی بیگ شیرازی ، ۱۹۷۷م: ۳۷)
۵-۱۹. فتح ارمنستان و سرزمین های شمالی
براساس گزارش نظامی در اسکندر نامه، اسکندر پس از فتح صلح آمیز سرزمین حجاز و اعراب بادیه نشین، سایر این مماک عرب نشین مانند عراق و یمن را نیز به همین صورت به قلمرو خود افزود و به روم برگشت. « در یمن اسکندر شهر را غارت فرمود و در سرای منذر رفت، زن بگریخت پس شاه اسکندر منذر را شکنجه فرمود کردن .»
(افشار ، ۱۳۴۳ : ۴۴)
امّا فرماندهی آذربایجان در نامهای از او خواسته که بر ای انقیاد سرزمین ارمنستان که بر دین زرتشتی هستند کاری بکند و این سرزمین ها را نیز رام خود کند .اسکندر پس از وصول این خبر به ارمنستان روی می آورد و فتوحات خود را در این سرزمین های شمالی ادامه می دهد .
دگـــــــر ره درآمد به ملک عراق سوی خانه ی خویش کرد اتّفاق
بریدی درآمــــــــد چو آزادگـان ز فـــــــرمانده ی آذر آبادگان
که شاه جهان چون جهان رام کرد ستم را ز عــــالم تهی نام کرد
چـــرا کار ارمن فرو هشت سست نکــرد آن بر و بوم را باز جست
به ارمــن در آتش پرستی کنند دگــــر شـاه را زیر دستی کنند
(نظامی گنجوی، ۱۳۸۸: ۱۶۳)
دست نشاندهی اسکندر در آذربایجان ، ضمن ارسال گزارش وجود زرتشتیان در ارمنستان به او اطّلاع می دهد که در شهر «ابخاز » کردی صاحب نژاد به نام «دوالی » و جود دارد که زور آوری دلیر است و اگر این گردنکش سرکوب نشود ممکن است در آینده موجب دردسر گردد.
در ابخاز کردیست عادی نژاد کـــه از رزم رستم نیارد به یـاد
دوالـــــی بنام آن سوار دلیر بــــــرآرد دوال از تن تند شـیر
دلیران ارمـــن هـــواخواه او کمر بسته بـــر رسم و بـر راه او
همه بــاده بر یاد او میخورند خـــــــراج ولایت بدو میبرنــد
اگــر شه نخواهد بر او تاختن ز ما خواهد این ملک پرداخــتن
(همان: ۱۶۳)
« اسکندر پس از وصول این گزارش روی به ارمنستان می آورد زرتشتیان را نیز در آنجا مانند ایران جاروب می کند و «دوالی » که می داند در برابر او تاب مقاومت ندارد به پیشواز او رفته و از خادمان خاصّ او می گردد.»
(بویس ، ۱۳۷۵ : ۵۱۳ )
جــهان دار کاین زور بازو شــنید سپه را ز بابل به ارمـــن کـشید
فـــرو شست از آلایش آن بوم را پسند آمد ارمــــــن شه روم را
برافکند از او رسم و راه بــــدان پرستیدن آتش مــــــــــوبدان
وز آنجا شبـیخون بــر ابخاز کرد در کین بـــر ابــخازیان باز کـرد
مطالب پایان نامه ها درباره : بررسی و مقایسه اسکندر نامه نظامی گنجوی و آیین اسکندری ...