یک دوره اجتماع درمان مدار شامل پنج مرحله اصلی است:
۱٫ مرحله جهت یابی[۱۰۸]
۲٫ مرحله درمان[۱۰۹]
۳٫ مرحله پیش از ورود مجدد[۱۱۰]
۴٫ مرحله ورود مجدد[۱۱۱]
۵٫ مرحله مراقبت بعدی[۱۱۲]
۶٫ مرحله جهتیابی
اهداف : آشنا نمودن مقیم با فلسفه، قوانین، فرایند گروه و سایر اطلاعات مربوط به برنامه و جهادی نگرش او به برنامه TC و ارزیابی آن
مدت : برحسب طول دوره TC متغیر است و حدوداً از یک تا ۶۰ روز به طول می انجامد
۲-۱۰-۷ مرحله درمان
اهداف : تمرکز عمده بر روش اهداف اصلی روانشناختی و اجتماعی است (خودیاری، مشکلات رفتاری، خانوادگی، تربیتی و حرفه ای سوء مصرف مواد و…)
مدت: برحسب طول دوره TC متغیر است و حدوداً از یک تا ۶۰ روز به طول می انجامد .
مرحله پیش از ورود مجدد
اهداف : تدارک مقدماتی جدایی مقیم از اجتماع TC
مدت : بر حسب طول دوره TC متغیر است.
مرحله ورود مجدد
اهداف : کامل شدن جدایی فرد پس از اقامت در TC (ارائه خدمات مشاورهای در زمینه مشاوره حرفهای، همکاری با سایر گروههای خود یار و سایر سیستمهای اجتماعی، تربیتی، حمایتی )
مدت: بر حسب طول دوره TC متغیر است.
ضرورت پردازش نظریه و الگوی فراگیر اجتماع درمانی:
رشد و تکامل اجتماع درمانی TC، عنوان نوعی کیفیت خدماترسانی انسانی پیچیده، در گستره متنوع برنامه هایی که مبانی و رویکرد TC را پذیرفتهاند، روشن می شود به گونه ای تقریباً به ۸۰۰۰۰ نفر خدمات را عرضه میکنند. این جمعیت، دربردارنده مراجعین متفاوت است که طیف وسیعی از مواد مختلف را مصرف میکند و علاوه بر سوء مصرف مواد شیمیایی، دچار مشکلات اجتماعی روانشناختی پیچیده ای نیز هستند (لئون، ۱۹۹۱، کارول[۱۱۳]، ۱۹۸۶به نقل از ثریا اسلام دوست ،۱۳۸۹).
کانونهای اصلاح و تربیت، بیمارستانهای پزشکی و روان پزشکی و مجموعه های درمان اقامتی و مراکز حمایتی با این که با سیل ویرانگر سوء مصرف الکل و مواد غیر قانونی مواجه شدهاند برنامه TC را در حوزه های فعالیت خود آغاز کردهاند.
تغییرات تدریجی[۱۱۴] TCطی دهه اخیر، نمایانگر نیرومندی، استعداد و انعطافپذیری این الگو در سازگاری با فرایند تغییر و تحول است. با این حال، تکامل TC، ضرورت تدوین مدل و چارچوبی نظری، به منظور پیشرفت در آموزش، اجرا و توسعه برنامه را آشکار ساخته است. در شرایط کنونی، این ضرورت در دو عرصه به هم پیوسته به طور مشخصتر به چشم میخورد : نخست، تنوع فرهنگها و دوم، پیچیدگی فرایند درمان.
روش ساختن فرایند درمان برای پیشرفت الگوی درمانی TC، ضروری است. فقدان اطلاعات مربوط به فرایند درمان، امکان نتیجهگیری پیرامون کارایی TC را کاهش داده و تلاش صورت گرفته در جهت بهبود کارایی درمان را در تاریکی نگه داشته است. بنابرین چنانچه حلقه های رابطه میان و مداخلات درمانی برنامه، سیر تغییر مراجع و نتیجه نهایی درمان، به طور آشکاری در برقرار نگردد کارایی هر گونه مدل درمانی اجتماع مدارانه امری نامعلوم و کمتر قابل اثبات خواهد بود تعدیل و تصحیح دستور عملهای وجود TC برای افراد مختلف، مشخص گردد. دانستن چرایی و چگونگی تغییر افراد در TC ، پیش شرط ایجاد تغییر در درمان به منظور افزایش میزان نگهداری[۱۱۵] فرد در برنامه و دستیابی به نتایج دلخواه است.
در اولین بخش این نوشتار دیدگاه TC در مورد اختلال (اعتیاد)، فرد (معتاد)، زندگی درست[۱۱۶] و بهبودی را مرور میکنیم (لئون، ۱۹۹۴،به نقل از رخساره یزدان دوست،محمود طباطبایی،مهدی امیری).
۲-۱۰-۸ اختلال اعتیاد از دیدگاه TC
سوء مصرف مواد، به عنوان اختلالی[۱۱۷] در کلیت فرد تلقی میشود. هرچند معتادین بر اساس انتخاب نوع ماده مصرفی با هم تفاوت دارند، سوء مصرف مواد تمامی یا بخشی از حوزه های عملکرد آن ها را درگیر کردهاست. آشفتگی های خلقی رفتاری و شناختی، عوارض طبی، تفکر غیر واقعبینانه و یا سردرگم و آشفته[۱۱۸] معیارهای ارزشی به هم ریخته و یا فقدان معیارها در زندگی فرد، و نیز شخصیت و رفتار ضد اجتماعی حوزه های درگیر این اختلال هستند .مکرراً نقایصی نیز در مهارتهای کلامی، نوشتاری، خواندن و نیز سایر مهارتهای اجتماعی، وجود دارد. سرانجام اینکه چه از نظرگاه هستی شناسانه[۱۱۹] و چه دیدگاه روانشناختی، مسائل اجتماعی نیز در فرد ظاهر میشود.
سوء مصرف مواد، به عنوان رفتاری تلقی میشود که تعیین گرهای متعددی دارد. وابستگی فیزیولوژیک (جسمانی) گستره وسیعی از عللی است که بر هر فرد تأثیر گذاشته و کنترل خود را بر رفتار مصرف مواد اعمال میکند.
همواره، مشکلات و موقعیت ناراحتکننده، تبدیل به نشانه های منظمی میشوند که با ظهور هر باره این نشانه ها، فرد به مصرف مواد روی میآورد. برای بعضی معتادین، عوامل فیزیولوژیک ممکن است در نقش این نشانه ها ظاهر شوند اما برای بسیاری، این عوامل ارتباط اندکی با نقایص رفتاری دارند نقایصی که به موازات تداوم سوء مصرف مواد بر هم انباشته میشود.وابستگی فیزیکی یا اعتیاد جسمانی را باید در چارچوب کلان تری که همانا وضعیت روانی و سبک زندگی فرد است نگریست. بنابرین، مشکل خود فرد است نه مواد، اعتیاد یک علامت است و نه ریشه اصلی اختلال، در TC سمزدایی شرط ورود است و نه هدف درمان.
به همین علت، بازتوانی توجه خود را به حفظ زندگی عاری از مواد معطوف کردهاست(همان منبع).
۲-۱۰-۹ فرد معتاد از دیدگاه TC
پیش از آنکه تفاوت معتادین با یکدیگر، ناشی از الگوی مصرفشان باشد، تفاوت آن ها مربوط به اختلال عملکرد روانشناختی و کمبودهای آموزشی،تحصیلی و شغلی، چشمگیر است. برای آن ها، ارزشهای عمده و اساسی زندگی، در حال نابودی است یا اینکه اساساً از دنبال کردن آن صرف نظر کردهاند، اغلب معتادین کسانی هستند که از بخش آسیبدیده و ناکام جامعه، برخاستهاند، یعنی جایی که سوء مصرف مواد، بیشتر پاسخ اجتماعی است، تا آشفتگی روانی. برای چنین افرادی، تجربه TC ، نوعی «توانش یا آمادهسازی[۱۲۰]»تلقی میشود.
به این معنا که آن ها برای نخستین بار در زندگیشان، سبک زندگی متعارف و مولد اجتماعی را فرامیگیرند، اما معتادینی که از بخش برخوردار جامعه برخاسته باشند، سوء مصرف توسط آن ها بیشتر نمایشگر آسیب روانشناختی، آشفتگی شخصیتی یا بیقراری و خستگی هستی شناختی است. در مورد این گونه معتادین اصطلاح «بازتوانی[۱۲۱]» مناسبتر است زیرا به این معنا است که فرد به سبکی که قبلاً میزیسته، میشناخته و شاید آن را پس زده است باز میگردد.
“