خواجه نصیرالدین طوسی نیز بر این عقیده است که انسان هر اخلاقی را که میخواهد میگیرد، که این باز به اراده و خواست آدمی و معاشرت او با دیگران بر میگردد: «گروهی گفتهاند: بعضی اخلاق طبیعی باشد و بعضی به اسباب دیگر حادث شود و همانند طبیعی راسخ گردد، و قومی گفتهاند همه اخلاق طبیعی باشد و انتفال از آن ناممکن، و جماعتی گفتهاند هیچ خلق نه طبیعی است و نه مخالف طبیعت، بلکه مردم را چنان آفریدهاند که هر خلق که خواهد میگیرد، یا به آسانی یا به دشواری و از این سه، مذهب حق مذهب آخر است… و مذهب اول و دوم مودی است به ابطال قوت تمیز و رویت و رفض انواع تأدیب و سیاست، و بطلان شرایع و دیانات و اهمال نوع انسان از تعلیم و تربیت و تا هر کسی بر حسب اقتضای طبیعت خود می روند…» (طوسی، ۱۳۷۳: ۱۰۲)
و در جای دیگر میگوید: «نفس را دو چیز باشد: یکی طبیعت و دوم عادت اما طبیعت چنان بود که اصل مزاج شخصی چنان اقتضا کند که او مستعد حالی باشد از احوال مانند کسی که از اندک حرکتی که موجب تعجبی بود، خنده بسیار، بیتکلف برو غلبه کند، یا کسی که از کمتر سببی، قبض و اندوه به افراط برو درآید. اما عادت چنان بود که اول به رویت و فکر، اختیار کاری کرده باشد و به تکلف در آن شروع مینمود تا به ممارست و فرسودگی در آن، با آن کار اُلف گیرد و بعد از اُلف تمام به سهولت بیرویت از او صادر می شود تا خلقی میشود او را. اخلاق رابطه تنگاتنگی با تعلیم و تربیت دارد که این ارتباط انکار ناپذیر است. »(همان: ۱۰۱)
به عبارتی دیگر، بخشی از اخلاق که از آن به عنوان اخلاق مکتسب یاد میشود، محصول تعلیم و تربیت است. از این رو، هرگز نمیتوان نقش خانواده و جامعه را در این مورد نادیده گرفت.
«آمادگی و تمایل نفسانی ما برای کردار- بخصوص آن دسته از کردارها که به عبارت دیگر، خوی اکتسابی است و هر چند با سرشت ما ارتباط دارد، بیشتر مرهون تربیت است.» (صناعی،۱۳۳۹ : ۳۳۱-۲۹۹)
از نظریات بالا میتوان این گونه برداشت نمود که اگر اخلاق طبیعی بود و با آفرینش انسان همراه بود و هیچ گونه تغییر و تحولی نداشت، فرستادن پیامبران و تعالیم ادیان و تعلیم و تربیت بیهوده می بود چرا که این عوامل هیچ گونه تأثیری بر رفتار آدمی نداشت انسان از اساس خوب یا بد بود، و هر کس براساس طبیعت ذاتی خود رفتار میکرد و هیچ رفتاری قابل تقلید و اکتسابی نبود. همنشین هیچ تأثیر مثبت یا منفی بر آدمی نداشت. تعالیم پیامبران و ادیان همه بیهوده بوده و کسی به رستگاری و شقاوت نمیرسید. هیچ کس جوابگوی اعمال و رفتار خود نبود.
انسان از دو جنبه خوب و بد برخوردار است که باید خوبیها و نیکیها را با توجه به تعالیم و تربیت نیکو در وجود او پرورش داد و مجال رشد را از بدیها گرفت و آنان را سرکوب کرد. پس باید اخلاق نیک را کسب و اخلاق بد و رذایل اخلاقی را از او دفع کرد.
در توهم دیوی است هم ملکی هم زمینی به قدر هم فلکی
ترک دیوی کنی ملک باشی زشرف برتر از فلک باشی
(سنایی، ۱۳۳۹: ۲۸)
مولوی نیز می گوید:
در حــدیث آمـــد که یزدان مجــید خلق عالــــم را سه گونه آفرید…
عقل اگر غالـــب شود پس شد فزون از ملایک این بـــــشر در آزمون
شهوت ار غالب شود پس کمتر است از بهائم این بشر زآن که ابتر است (مولوی،۱۳۸۶: ۳۶۱)
۲-۳- راهکارهایی برای اکتساب اخلاق
۲-۳-۱- بیداری از غفلت
اولین مرحله برای رسیدن به این هدف بیداری از غفلت است. کسانی هستند که براساس تبعیت از غرائز حیوانی خود توجه به اطراف موضوع توجه نمیکنند که راه دیگری هم وجود دارد و هدفهایی در کار هست که باید آن راه را پیمود و به آن هدفها رسید، حقی هست که باید پذیرفت و باطلی هست که باید رها کرد و راه صحیحی هست که باید برگزید و راه خطایی که از آن کناره باید گزید.
قرآن از این گروه با عنوان غافلان یاد میکند و غافلان را در حکم چهارپایان به حساب میآورد آنجا که میگوید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ: و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم. [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را ]دریافت نمىکنند، و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند.»[۱]
۲-۳-۲- تحقیق برای تحصیل علم و ایمان
بعد از آنکه انسان توجه پیدا کرد در عالم چنین حقایقی نیز ممکن است وجود داشته باشد برای او شک و تردید پیدا میشود و از خود میپرسد آیا آنچه انبیاء میگویند حقیقت دارد یا نه؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است به یقین برسد نه گمان، چرا که قرآن به مبارزه با ظنّگرایی پرداخته و دستور میدهد که اساس کار انسان، باید علمی و یقینی باشد و از آن جمله میفرماید:
« وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً :و بیشترشان جز از گمان پیروى نمىکنند [ولى] گمان به هیچ وجه [آدمى را] از حقیقت بىنیاز نمىگرداند.»[۲]
البتّه علم و ایمان ملازمه عقلی طرفینی ندارند بلکه علم مقدمه ایمان است که بدون وجود علم، ایمان که معلول است تحقق پیدا نمیکند و از اینجاست که خداوند در قرآن میفرماید: « إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ »[۳] اکنون پس از آنکه معلوم شد علم شرط ایمان است، این سؤال مطرح میشود که راه تحصیل علم نسبت به متعلقات ایمان (توحید، نبوت، معاد و …) چیست؟ جواب آن است که کلید علم و بینش، فکر و اندیشه است در این زمینه آیات فراوانی وجود دارد مثل « کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ »[۴]
و آنچه از آیات قرآن به دست میآید این است که ایمان مقتضی عمل صالح می باشد و ما را بر انجام عمل صالح و در نتیجه اکتساب صفات اخلاقی سوق میدهد مثل آیه ۳۷ سوره بقره که میفرماید:
« فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا»[۵] البتّه ایمان در صورتی میتواند فضائل اخلاقی و اعمال صالح و تقوا را بیفزاید که زنده و فعال و به تعبیری ایمان مطلق و کامل باشد نه اینکه ایمان به بعض باشد ایمان به خدا و کتاب خدا باشد امّا ایمان به رسول خدا و امامت نباشد ایمان تبعیضی به شدت در قرآن نهی شده است « أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ : آیا شما به پارهاى از کتاب [تورات] ایمان مىآورید، و به پارهاى کفر مىورزید؟ پس جزاى هر کس از شما که چنین کند، جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود، و روز رستاخیز ایشان را به سختترین عذابها باز برند، و خداوند از آنچه مىکنید غافل نیست. »[۶]
۲-۳-۳- استعانت از عقل و شرع جهت گزینش صفات نیکو
وقتی که انسان به این مرحله (کسب ایمان) دست یافت در مرحلهی عمل و گزینش صفات نیکو باید از همان عقلی که خدا و توحید را برایش اثبات کرد کمک بگیرد تا کار خوب را از کار بد تشخیص بدهد، البته آنچه را در این زمینه عقل میفهمد از عقل و آنچه را نمیفهمد باید از شرع دریافت کند.
۲-۳-۴- دقت در آثار و پیامدهای اعمال
علاوه بر این باید در آثار فعل و ترک کارهای خوب و بد نیز به دقت بیندیشی تا از عواقب بد اعمال ناپسند در امان باشد:« ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده، فساد در خشکى و دریا نمودار شده است، تا [سزاىِ] بعضى از آنچه را که کردهاند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند».[۷] مهمترین انگیزه برای کار شایسته محبت خدا و اولیاء خداست محبت الهی است که در برابر همه گناهان و جاذبههای منحرف کننده به انسان استقامت و پایداری میدهد.
۲-۳-۵- تزکیهنفس
کوتاه سخن اینکه قرآن، برای مؤمنین دو راه فرض فرموده که هر دو منتهی به خدای سبحان است و مؤمنین را دستور میدهد به اینکه به خود بپردازید و از دیگران که اهل ضلالتند صرفنظر کنید و در زمره وجود آنان قرار نگیرید و از گمراهیشان نهراسید و بدانید حساب گمراهان با پروردگار آنان است نه با مؤمنین پس بر مؤمن لازم است به کار خود و هدایت خود بپردازد و ضلالت و شیوع گناهانی که از گمراهان میبیند او را نلغزاند و مردم او را مشغول نکنند. با ضمیمه کردن این آیه و آیه قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها آیه ۹ سوره شمس به این نتیجه میرسیم که باید برای پرداختن به خود به تزکیه نفس رجوع کنیم تا تمام رذائل را دفع نماییم.چون بنابر اختصار است فقط اشارهای به گامهای مؤثر در تهذیب اخلاقی میشود.
گام اوّل توبه، آیه ۸ سوره تحریم: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً اى کسانى که ایمان آوردهاید، به درگاه خدا توبهاى راستین کنید.
گام دوّم، مشارطه(با هم شرط بستن، در اینجا، عهد مشروطی را با هم منعقد کردن) : وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً : با آنکه قبلاً با خدا سخت پیمان بسته بودند که پشت [به دشمن] نکنند، و پیمان خدا همواره بازخواست دارد.[۸]
سوم، مراقبه نفس: أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى. [۹]
چهارم، محاسبه: قبل از محاسبه الهی هر انسانی باید اعمال خود را به حساب بکشد تا مبادا گناهی انجام داده باشد.حضرت علی علیهالسلام در خطبه ۸۹(در بیان صفات خداوندی ) میفرماید:
«عِبادَ اللَّهِ، زِنُوا أَنفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حاسِبُوها مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحاسَبُوا، وَ تَنَفَّسُواْ قَبْلَ ضِیقِ الْخِناقِ، وَ انْقادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّیاق، وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ یُعَنْ عَلى نَفْسِهِ حَتّى یَکُونَ لَهُ مِنْها واعِظٌ وَ زاجِرٌ لَّمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ غَیْرِها زاجِرٌ وَ لا واعِظٌ: بندگان خدا، خود را بسنجید قبل از آنکه مورد سنجش قرار گیرید، پیش از آنکه حسابتان را برسند حساب خود را برسید، و پیش از آنکه راه گلو گرفته شود نفس راحت بکشید، و پیش از آنکه با زور شما را به اطاعت وادارند، فرمانبردار باشید، بدانید همانا آن کس که خود را یارى نکند و پنددهنده و هشداردهنده خویش نباشد، دیگرى هشداردهنده و پنددهنده او نخواهد بود.»
فصل سوم
اخلاق در ادیان و جوامع
۳- اخلاق در ادیان و جوامع
۳-۱- هند باستان
در هر فرهنگی اخلاق از مهمترین اجزاء آن فرهنگ است و اخلاقیات نحوه بینش جوامع است به آنچه در عمل عاقلانه است و افراد آن جامعه باید انجام دهند: «زمینی که دانش و فرهنگ و فضیلت میتواند در آن بروید و درخت شعور و آگاهی و خردمندی در فضای مستعد و مناسب آن ببالد و ثمر دهد، اخلاق است.» (حکیمی، ۱۳۵۶: ۳۲۰)
«در کتاب مُنودَهر ماساسترا که به عنوان قدیمترین قوانین هند باستان شناخته شده است مشاهده میشود که:
- بر طالب علم لازم است که استاد خود را تعظیم نماید و با دست خود پاهای او را بمالد.
- هیچ گونه مالی را با رقص و غنا و قمارکسب مکن.
- از انسان شر چیزی مگیر
- عمر طولانی، فرزندان نیکو و ثروت دایمی همه این ها به خوبی اخلاق مربوط است.
- خودت را ذلیل مکن، اگرچه فقیر بوده باشی.
آموزگار تو از پدر و مادر تو افضل است زیرا لذایذ جسمی آن ها را به وجود آورده در صورتی که آموزگار کسی است که زندگی بینهایت را به تو عطا نموده است.
-از الحاد و مذمت کردن کتب مقدسه و حسد و کینهتوزی و بی باکی و غضب و عدوات با مردم بپرهیز.
- کاری مکن که زنده ای از زندگان اذیت شود.
- برای ملحدین و اشرار و قاتلین و غضب کنندگان خوشی وجود ندارد، نه در دنیا و نه در آخرت و …» (جعفری، ۱۳۷۹: ۱۰)
مواد و قوانین اخلاقی در بین جوامع اجباری برای اجرا ندارند اما همه خودخواهان آنند چون دوست دارند که با خود آنها همانگونه رفتار شود، به قول مولای متقیان: آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز نپسند این سخن حکیمانه نکات اخلاقی زیادی در آن نهفته است که اخلاقیون آن را به صورت بایدها و نبایدها، رذایل و فضایل ارزشها و چند ارزشهای اخلاقی مطرح کردهاند.
نگاهی به پایان نامه های انجام شده درباره اخلاق عملی در کلیله و دمنه و مرزبان نامه- فایل ۳